اشعار ( امیر حسین مقدم )

اشعار ( امیر حسین مقدم )

شعر و ادب پارسی
اشعار ( امیر حسین مقدم )

اشعار ( امیر حسین مقدم )

شعر و ادب پارسی

کار خراب است ، کمی بیشتر ( امیر حسین مقدم )

 

کار خراب است ، کمی بیشتر 
بخت به خواب است ، کمی بیشتر

نقشه کشیدیم فراوان ولی 
نقش ِ برآب است ، کمی بیشتر

تشنه درآن حادثه حیران شدیم
آب سراب است ، کمی بیشتر

باد درآن بادیه پیچیده بود
باد حباب است ، کمی بیشتر

با نوک انگشت حبابم شکست
تنگ شراب است ، کمی بیشتر

تا ته دلدادگیم رفته ام
حد نصاب است ، کمی بیشتر

حد نصاب دل ازاینجا کجاست؟
چشم عقاب است ، کمی بیشتر

بیشتر از حادثه یک نگاه ؟
شعر ، جواب است ، کمی بیشتر

هرچه سرودیم فقط خاک خورد
کهنه کتاب است ، کمی بیشتر
.....
کهنه کتابی پُـرِ خط خوردِگی
خاطره دوره افسردگی

کهنه کتابی است پراز آرزو
گفتن هرآنچه نگفتم به او

کهنه کتابی پُــرِ تکرارها
یاد دل و یاد دلازارها

یاد تو و فاصله ات از دلم
صفر ، فقط صفر ، فقط حاصلم

یاد شب و آمدن صبح زود
یکسره این دیده که بیداربود

در تب و تاب چه شود ها شکست
باکه بگویم پس ازاین ، سرگذشت ؟

باکه بگویم که کسی نیست ، نیست
آنکه دراین دایره باقی است ، کیست ؟

این تن تنها ، تن بی های و هو
خسته شد از سردی این گفت و گو

گفت دلم ، دلهره آمد پدید
کهنه تر از دلهره های جدید

دلهره دل را چه دلاشوب کرد
هرچه که آمد به سرم خوب کرد

هرچه شده حاصل و محصول ماست
مضرب برخورد به دیوارهاست

حادثه در من به توان خطا
از سَـرِ سَـر ، تا ته این ماجرا

هرچه به سر آمده تکرار ماست
ماحصل چند قلم اشتباست ....

 

‫‏امیرحسین مقدم‬
۲۲ بهمن ۹۴

 

 

نازنینم ، با دل دیوانگان بازی نکن( امیر حسین مقدم )

 

نازنینم ، با دل دیوانگان بازی نکن
میکنی گر ، لااقل از نوع شیرازی نکن

اینقدر ابرو نینداز ، اینقدر گیسو نکش 
اینقدر صورتگری ، انواع طنازی نکن

یا بمان باما دمی یا دل بگیر از دست ما
این دل دیوانه را راضی به هر سازی نکن

تا به کی مارا اسیر قصه هایت میکنی ؟
اینقدر رندانه با ما نقشه پردازی نکن

این همه کار از دل ما میکشی ، آخر نکش
این چنین مارا تو وادار غزلسازی نکن

راز ما با چشم تو آوازه عالم شده
ادعای همزبانی ، طرح همرازی نکن

ناز تو عمری کشیدیم و دگر مهلت گذشت
عمر دیگر مردمان را ، صرف طنازی نکن


امیرحسین مقدم‬
29. آبان. 94

 

 

دختر کوُرد بیا پیش ، بیا دَف بزنیم ( امیر حسین مقدم )

دختر کوُرد بیا پیش ، بیا دَف بزنیم
افتخار خودمان هم شده ، یک کف بزنیم

آسمان آبی و کم کم برسد وقت غروب
تا که شب نامده یک طرح مُسَقَّف بزنیم

یک دو تا بوسه بده ، کم نفروش این لبها
پشت پایی به طلبکار 1◄مُطَفَّف بزنیم

سوی بیراهه نرو راه ازآن دیگر سوست
مهر باطل وسط راه مُحرَّف بزنیم

همه دور و برما پرشده از بیخردان
دست رد بر سر این جمع2◄ مکَنّف بزنیم 

اگرت سرد شده دست و دل از سردی من
آتش عشق بیا بر سر این 3◄خَف بزنیم 

تا که افروخته تا صبح ، بماند آتش 
حکم بیداری این پیر مُکلَّف بزنیم

گفته بودی که غزل بیشتر از تاب شماست
پس بیا پیش هم این شعر مُخفّف بزنیم

 


‫‏امیرحسین مقدم‬

21. مرداد. 94

◄1.مُطَفَّف کم فروشی.
◄2. احاطه کرده شده. جمع مکنف : جمعی که کسی یاچیزی را احاطه کرده اند.
◄3. هیزم آماده آتش . هیمه

 

 

عاقبت جـــان مـرا ، جــان شما ، خواهد گرفت ( امیر حسین مقدم )

 

عاقبت جـــان مـرا ، جــان شما ، خواهد گرفت
نیمه شب یک گوشه ، ای بی خون بها ، خواهدگرفت

زَهر ِ لب های تو ، لب های مرا ، خواهد گزید
جان ِ‌ من را بوسه ای بی انتها ،‌ خواهد گرفت

تیرماهی هستی و تـیـــر ِ نگاهت سمّی است
یک نظر کردی ، همان ، جان مرا ،‌ خواهد گرفت

برق چشمان تو لامصب ، سه فاز است و قوی
بی شرف شوخی ندارد ، بی هوا، خواهد گرفت

"هرکسی طاووس خواهد جور هِنِدِستان کشد"
جورطاووس شما ، مارا زما ، خواهد گرفت

ادعای عـشـق دارم لعـنتی باوربکن
عاقبت جان مرا این ادّعا ،‌ خواهد گرفت

از طبیعت خواستم تا با دلم یکدل شوی
قیمتش جان بود و جانم ، این دعا ، خواهد گرفت

گفته بودم تا سرانجام از تو رو گردان شوم
گفتم اما دامنم را این خطا ،‌ خواهد گرفت

سروقامت ، چشم آهو ، لب انارِ سرخ ِ عشق
کو کسی تا چشم از این بالابلا ، خواهدگرفت

گر خودت از ما نگیری جان لاجان مرا
آخر این ماجرا ، شخص خدا ، خواهد گرفت

ای غزل ، آخر کجایی ؟ شاعرت را کشته اند
انتقام خون من را ، واژه ها ، خواهد گرفت


امیرحسین مقدم‬
12. تیر. 94