نازنینم ، اینقدر با جان ما ، بازی نکن
میکنی گر، دستکم از نوع شیرازی نکن
اینقدر ابرو نینداز و به رخ گیسو نکش
اینهمه صورتگری ، رخساره پردازی نکن
یا بمان باما دمی یا دل بگیر از دست ما
این دل دیوانه را راضی به هر سازی نکن
تا به کی مارا اسیر قصه هایت میکنی ؟
اینقدر رندانه با ما نقش دل ، بازی نکن
این همه کار از دل ما میکشی ، آخر نکش
این چنین مارا تو وادار غزلسازی نکن
راز ما با چشم تو آوازه عالم شده
ادعای همزبانی ، طرح همرازی نکن
ناز تو عمری کشیدیم و دگر مهلت گذشت
عمر دیگر مردمان را ، صرف طنازی نکن
امیرحسین مقدم
29. آبان. 94