اشعار ( امیر حسین مقدم )

اشعار ( امیر حسین مقدم )

شعر و ادب پارسی
اشعار ( امیر حسین مقدم )

اشعار ( امیر حسین مقدم )

شعر و ادب پارسی

تو بزن زخمه به تنبور ، نَـوا ، شور شده ( امیر حسین مقدم )

تو بزن زخمه به تنبور ، نَـوا ، شور شده 
ناله سـبــز وطن ، قصــــه ی ماهور شده

تو بزن زخمه به تنبور ، نه ، بر زخم تنت
تنت از زخم زمان ، زخمی و ناسورشده

دختر کورد تنت زخـمی کوردســــتان است
چشــــــم تاریخ به زخــــــم تن تو کور شده

گردن آویز تو امروز قطار است ، فِـشنگ
ای کَژالَم زچه رو عشــــــوه تو زور شده

گرچه در دلبـــــــری از جمله سزاوارتری 
دلبری کردن تو ، بعله به دستـــــور شده

نازنین ، چشم تو افسانه ی افسون ساز است 
این دو تا معجزه از جَـهــــلِ که ، مستور شده

بوسه بر صفـــــــــــحه پیشانی تو خواهم زد
تا که پیشانی ام از مِـهــــرِ تو مَـمـــــهـور شده

جای خُم ، اسلحه داری ، ز چه رو مست شدم ؟
خون سرخ تو شــــــــراب و مِی انگور شده

زخمه بر عــــــــود بزن ، کاسه تنبور شکست 
من تفــــــأل زدم و گفت زمـــــــان جور شده

 


‫‏امیرحسین مقدم‬ 
5شهریور 94

ماعاشق آن دو چشم خندان توییم ( امیر حسین مقدم )

بداهه


ماعاشق آن دو چشم خندان توییم 
شیدایی لب هاب غزل خوان توییم 

صدجان دگر اگر به جانم بخشند 
قربان تو ، قربان تو ، قربان توییم

‫‏امیرحسین مقدم‬ 

 

شیرینی لب های تو شورانگیز است
احساس خوشایند شب و پاییز است

دندان که به لب زدی مشخص گردید
چشمان جگردریده من هیز است

‫‏امیرحسین مقدم‬ 

 


لب های تو طعم آسمانی دارد
خاصیت آب زندگانی دارد

با اینهمه عشوه اما انگار
اسرار نهفته و نهانی دارد

‫‏امیرحسین مقدم‬ 


با طعم لبان تو عسل ساخته اند
درحسرت تو ، بوس و بغل ساخته اند

با اینکه به نام من رقم خورد ولی
با حس تو بسیار غزل ساخته اند


‫‏امیرحسین مقدم‬ 
17 شهریور 94

 

 

سکوت و زمزمه ورفتن و ستاره و شب ( امیر حسین مقدم )

من و ستاره و شب ...

سکوت و زمزمه ورفتن و ستاره و شب 
حضور خسته هر لحظه در من و ستاره و شب

دو چشم خیره به در ، چارچوب تکراری 
دو چشم خسته به غم بستن و ستاره و شب

صدای یک نفس جیرجیرکی در باد
صدای بی نفس این تن و ستاره و شب

عبور خط خالی آهن ، عبور خاطره ها
عبور فاجعه از آهن و ستاره و شب

طنین ناله غمگین دختری تنها
ظهور لکه برآن دامن و ستاره و شب

میان قصه پراز غصه های پی درپی 
دوباره میشود آبستن و ستاره و شب

شب آمد و به خیالم که دوستش دارم
خیال خام و سپس خفتن و ستاره و شب.

 

‫‏امیرحسین مقدم‬
21. شهریور. 94

چشمهای تو انگار ماوراء انسانیست ( امیر حسین مقدم )

باتو ...
چشمهای تو انگار ماوراء انسانیست
مثل آب و آیینه ، قرص ِ ماه ِ پنهانیست

مات صورتت هستم ، آدم اینقدر زیبا ؟
خانه ات گمان دارم ، آسمان فوقانیست

آسمان فوقانی ، خانه ی پریزاد است
پس برای این علت ، چهره تو روحانیست

روزگار شاعرها، خود بخود پریشان است
وای ِ من اگر باشی ، آخر پریشانیست

هرکسی در این دنیا ، یک تخصصی دارد 
مال من برای تو ، روز و شب غزلخوانیست

میشود خدا باشی ؟ تا شوم مسلمانت ؟
تا خدای من باشی ، شیوه ام مسلمانیست

پاره کن بلوزم را ، نازنین زلیخایم 
بی خیال پوتیفار ، یوسفت که زندانیست

گیسوان زرینت ، سیم زرد تنبوراست
باد و پیچش گیسوت ، منتهای حیرانیست

تا کنار تو هستم ، از شراب تو مستم 
مستی دو چشمانت ، دُرد ِ ناب ِ شاهانیست

با تو حال من خوب است ، باتو حال من عالیست
بگذر ار بداخلاقم ، اخم و تَخم من ، آنیست

وعده های دیدارت ، در حساب عمرم نیست 
آرزوی هر روزم ، بوسه های پنهانیست

لحظه های دور از تو ، گیج و گـــُـــنگ و کشدار است
باتو سال من لحظه ، بی تو لحظه طولانیست

ای مخاطب عاشق ، ول کن عاشقی هارا 
با تمام خوبیهاش ، آخرش پشیمانیست

 


امیرحسین مقدم

‬5 . خرداد . 94

چشمان تو انگار که جادو دارد ( امیر حسین مقدم )


چشمان تو انگار که جادو دارد
اسرار هزار چشم آهو دارد

با لشگری از غزل نگشتم فاتح
اطراف نگات ، برج و بارو دارد

‫‏امیرحسین مقدم‬
4:24 بامداد شنبه نهم خرداد 94

 

صبح سحرم دوباره از راه رسید
انگار درآسمان هلالی از ماه رسید

ای چشم من از گریه دگر دست بکش
تا بوی خوش یوسفت از چاه رسید

‫‏امیرحسین مقدم‬

 

 

امشب دلم دارد هوای پر زدن باز ( امیر حسین مقدم )

بداهه   ...


امشب دلم دارد هوای پر زدن باز
تا کوچه های آشنای شهر شیراز

امشب دلم اندازه دنیا گرفته
اما نمیدانم چگونه میشود باز

امشب چرا شیداییم درمان ندارد
امشب تمام ماجراهایم شده راز

دارم می اندیشم به بودن در کنارت
دارم می اندیشم به آن چشمان همراز

دارم می اندیشم به عمق خاطراتم
یاد تو و یادی که رفت از خاطرت باز

امشب دلم یک ناله شد، وامانده در نی
امشب دلم یک حنجر بشکسته آواز

پس کی به پایان میرسد این شام تیره
در انتطار صبح می مانم از آغاز


امیر حسین مقدم 
13 خرداد 94

برای بوسه گرفتن از آن پری بانو( امیر حسین مقدم )


برای بوسه گرفتن از آن پری بانو
فقط نمانده که در کار آورم جادو

به هر روش که بگویی من امتحان کردم
هرانچه در نظرت نارسیده آن کردم

یکی دو بوسه ستاندن عجیب تکنیکی است
نشان بوسه اش انگار که المپیکی است

یکی دو بوسه شبیه یکی دوتا جام است
نبردنش بخدا مثل حکم اعدام است

نمیشود بنشینم فقط نظاره کنم
که دیگران ببرند و من استخاره کنم

نمیشود که همینگونه بگذرد ایام
دوباره نام مرا حذف کنند از جام

برای فتح لبانش قیام خواهم کرد
و کار جام لبش را تمام خواهم کرد


امیرحسین مقدم
1394 بهار

 

 

دلم از دست زر زلف تو زاراست هنوز( امیر حسین مقدم )

دلم از دست زر زلف تو زاراست هنوز
زلف زرین توام دارو نداراست هنوز

رنگ رخسار من و زلفت عجب همرنگ است
گرچه پاییزم و گیسوت بهار است هنوز

این چه دامی است که در چشم تو جاخوش کرده
این همه کشته و در فکر شکار است هنوز

من که از برق نگاه تو کفن پوساندم
پس چرا پیکر من بر سر دار است هنوز

مهر دلداده گی ات نقشه پیشانی ماست
مهرتان مهر که نه ، مهره مار است هنوز

گرچه صدبار دل و دین به دلت باخته ام
دل دیوانه من فکر قمار است هنوز

بختم ار موکب شاهی بدهد، پس بزنم
که دلم در پی آن یکه سوار است هنوز

بجز از نقش تو در لوح دلم نقشی نیست
نقش من نقشه آن نقش و نگار است هنوز

عاقبت من بکف آرم دل شیدای تورا
گرچه هرلحظه دلت، پا به فرار است هنوز

 

امیرحسین_مقدم
12خرداد94

 

دلبر شیرازیم ، جام شرابت پس چه شد ؟( امیر حسین مقدم )



دلبر شیرازیم ، جام شرابت پس چه شد ؟
مستی مستانه ی چشم پرآبت پس چه شد ؟

آسمان ابری ، دلم در عصر یخبندان سرد.
آن شعاع روشن ِ چون آفتابت ، پس چه شد ؟

گفته بودی خواب خوش دیدی برای هردومان ،
قصه های خفته در تعبیر خوابت پس چه شد ؟

دست بردار از تعارف های شیرازانه ات ،
هی نگو بعدا ، بگو الان ، حسابت پس چه شد ؟

گفته بودی هرچه پیش آید ، خوش آید مرترا ،
نازنین بانو ، بگو نقش نقابت پس چه شد ؟

تو بمان عیبی ندارد ، ما گـُـنـه هم میکنیم ،
آن گناه بهتر از صدها ثوابت پس چه شد ؟

پس چرا من را نمی بینی ، بگو بالا بلا ؟
آن نگاه تیز و بران ِ عقابت پس چه شد ؟

روی میزت گفته بودی یک گزینه مانده است ،
کار دشمن بوده شاید ، انتخابت پس چه شد ؟

با کتاب شعر من شومینه روشن کرده ای !
پاره های نیمه سوز تک کتابت پس چه شد ؟

من که میدانم دلت دنبال سنگ اندازی است ،
بس کن این بازی ، بگو حد نصابت پس چه شد ؟

گفته بودی با دو چشمانت عذابم میدهی ،
من به دنبال عذاب استم ، عذابت پس چه شد ؟

این غزل یادت بماند ، صبح ، شنبه ، شیش ِ تیر ،
من نوشتم ، آن دل چون سنگ صابت پس چه شد ؟

 

‫‏امیرحسین مقدم‬ 
شنبه ششم تیر1394

 

یک غزل آورده ام ، یک بوسه جایش میدهی ؟( امیر حسین مقدم )


یک غزل آورده ام ، یک بوسه جایش میدهی ؟
بوسه ای کشدار و طولانی ، برایش میدهی ؟

در هوایت واژه هارا پیش یا پس کرده ام 
یک نگاهی گاهگاهی درهوایش میدهی ؟

اینقدر ابرو نینداز، اینقدر بازی نکن
اینقدر اطوار و ناز و عشوه پردازی نکن 

اینقدر گیسو نکش ، یا پشت یا وارو نکش
اینقدر با ما تعارف های شیرازی نکن

یک غزل آورده ام ، از جنس چینی ، ناب ناب
یک غزل با گرمی احساس نور آفتاب

یک غزل آیا نمی ارزد به یک گلبوسه ات ؟
پس بیا لطفی کن و اینقدر از ما ، برمتاب

ادعای عشق دارم ، لعنتی ، بازی که نیست !
زندگی فالوده اعلای شیرازی که نیست !

این طپش های دل من مطمئنن از سر ِ
واژه بازی ، شعر پردازی که نیست !

یک غزل آورده ام در ثبت شرح ادعا
یک غزل از پرسه های ناگزیر واژه ها

ای غزال دشت های سبز و زرد و مه زده
این غزل بستان و گاهی ، روسوی ما ، رخ نمـا


‫‏امیرحسین مقدم‬
هفتم تیر 1394