دختر تُـرک ، نَــرو ، تَــرکِ منِ زار ، نکن
تَــرکِ مجـنون دل آزرده و بیمار ، نکن
من که در بند نگاه تو گرفتار شدم
قصد قربــانی این ، مُـرغ گرفتـار، نکن
یاد داری که به من ، وعــدهِ فردا دادی
وعـدهِ بوسهِ فردایِ خود انکار ، مکن
دل دیوانه عجب خاطره بازی شده است
اینـهمه خاطره را عرضـه به بازار ، نکن
ما که رسوای جهانیم ، کمی رُسواتَــر
بی جهت اینهمه انکار ، در این کار ، مکن
امیرحسین مقدم
11. آبان . 94