اشعار ( امیر حسین مقدم )

اشعار ( امیر حسین مقدم )

شعر و ادب پارسی
اشعار ( امیر حسین مقدم )

اشعار ( امیر حسین مقدم )

شعر و ادب پارسی

دوشعر در یک شعر( امیر حسین مقدم )

دوشعر در یک شعر

**

دلم تنگ است و 
ساز دل بد آهنگ است و 
ضربا هنگ قلبم ناهماهنگ است و
خون من چه بیرنگ است و 
افسون است و نیرنگ است و 
با خلق جهان ، یکسر به جنگ است و
در این بین،
تنها ، شکسته ، بی رمق ، خسته ، پریشان ،
مست و حیران ،
مسخ و بی جان ،
جانم آونگ است و
پا ، لنگ است و 
در هر گام ، صد سنگ است و 
افسون است و
نیرنگ است .
دلم تنگ است و 
ساز دل بد آهنگ است و 
ضربا هنگ قلبم ناهماهنگ است و ....
..... دلم تنگ و دلم تنگو دلش سنگ.
دلش صد ساله داره با دلم جنگ.
دلم آواره پس کوچه ها شد.
دلش پنهان شود, هردم به یک رنگ.
دلم چون قلب آهویی شکسته,
که طفلش را پلنگی برده از چنگ.
دلم لرزان , دلم حیران , دلم خون,
دلم از سوز عشقش گشته آونگ.
دلش سنگ و دلم تنگ و دلش سنگ,
دلم , دیوانه سویش کرده آهنگ.
دلم تنگ و دلش چاقوی خون ریز,
دلش نامهربون, ناخونده فرهنگ.
دلم با زهرخندی منتظر ماند,
دلش ابرو گره زد, چین به آژنگ.
دلم با افتخار از او کند یاد,
دلش ما را شمارد , لکه ای ننگ.
دلش زهر هلاهل, تلخ افیون.
دلم شیرینی و قطاب و بالنگ.
دلم ویرانه شد از معنی عشق,
دلش هشیار تر گشت و دلم منگ.
دلم تنگ و دلم تنگو دلش سنگ.
دلش صد ساله داره با دلم جنگ.
دلم تنگ است و با هرکس که ورزم مهر 
زند بر قلب من ،
آن دیو ســـــــیرت ، صورت پری چــــــهـــــــر.
 دلــــــم تنگ و 
 دلـــــــش بــس ناجوانمردانه سنگ است .

 

امیر حسین مقدم 

1392

بی برو برگرد که من مرده ام( امیر حسین مقدم )

 

ذیل این سروده تحشیه ای نوشتم که بواسطه کلام بانوی عزیز شهره توکلی، ناخواسته مبدل به غزلی دیگر شد در همان وزن ولی در قافیه متفاوت. البته در دوبند و در قالب ترجیع. کاستی هایش را عفو کنید که بداهه است 

عاقبت این درد مرا می کُـــــــشد
بـــی برو برگـــرد مــــرا می کشد

من که به آغوش تو دستم رسید
فکر عقبگرد ، مرا مـــــــی کشــد

بغض نکن، کوه ســــراپا غــــــرور
گریۀ تو مـــــــــرد ، مرا می کشد

زوج شدن با تو فقــط آرزوســـت
این عـــدد فــــــرد مرا می کشد

کورۀ آتــــــــش شده جان و تنم
رابطۀ ســـــــــرد، مرا می کشد

درد نبودِ تو به جـــــانم نشست
" عاقبت این درد مرا می کشد "

 

شهره توکلی

و بنده کمترین هم در ادامه عرض کردم که :

بی برو برگرد که من مرده ام
مرده که نه ، زنده افسرده ام

بغض من از جنس بلور است ، زن،
صد دفه بشکست، نشمرده ام

گریه مردانه ام از ضعف نیست
کهنه درختم که تبر خورده ام

عفو کن این بغض ترک خورده را
وای ز آزردنت آزرده ام 

آتشت از سوختن جان ماست
سوخته ام ، سوختن ایمان ماست

ماند فقط خاطره ای از بهار
خاطره ای کهنه ولی ماندگار

خاطره بازم چه کنم عاشقم
عشق مگرچیست ؟ به جز یاد یار

روز و شبم یکسره تاریک شد
گشته خداهم به خدا بیقرار

بغض من از دست خداهم شکست،
شکوه کنم من زخدا ، بی شمار

آتشت از سوختن جان ماست
سوخته ام ، سوختن ایمان ماست


 امیرحسین مقدم. 
یکشنبه . 29 / 10 / 92

 

منو آسمونِ چشمات، به خدا چش انتظاریم.( امیر حسین مقدم )

 

ترانه 

منو آسمونِ چشمات، به خدا چش انتظاریم.
اگه آسمون نباره، ما دوتا ، ابر بهاریم.

ما نگامون نگرونه ، نکنه همو نبینیم.
نکنه که از لب هم ، گلای بوسه نچینیم.

ما چشامون پُرِ اشکه، نم نمِ بارونِ گریه‌ س.
لبامون گاهی میخنده ، پس چرا گلدونِ گریه س.

چی میشد پرنده بودیم ؟ تو هوا پر میکشیدیم ؟
چی میشد به خونه‌ی هم ، بی خبر سر میکشیدیم .

بی خبر سر میکشیدیم ، از روی دیوار خونه.
سر روی شونم میذاشتی ، بدون عذر و بهونه.

چی میشد پرنده بودیم ؟ تو هوا پر میکشیدیم ؟
چی میشد به خونه‌ی هم ، بی خبر سر میکشیدیم .

 

امیر حسین مقدم
جمعه 27 بهمن 91.

می میرم از قابیل خود بابای من آدم مدد( امیر حسین مقدم )

 

آدم مدد  


می میرم از قابیل خود بابای من آدم مدد
حوا چه رنجی میکشد ، از رنج او مُردم ، مدد

قابیل تو سرمیشکست، قابیل من ویرانه دل،
هابیل اگر یک بار مُرد، من روز و شب، هردَم ، مدد

قابیل ها دیوانه وار ، از بخل و کین در آتشند،
من عاشق و بی ادعا، فرزند هابیلم ، مدد

ابلیس ملعون ، دست کین، بیرون نمود از آستین
تا اینکه هم خونم کند، سدِّ سرِراهم ، مدد

بابای من ، آدم ، چرا رفتی مرا کردی رها ،
دیگر ندارم تابِ اینْ ، بی حُرمتی هایم‌ ، مَدد

بشکست تندیس دلم، اما در این بشکسته ها،
مهرش نهان کردم ، اگر خواهد برافشانم ، مدد

 

 

امیر حسین مقدم
25 / 12 /91

بیا بخوان تو برایم ترانه ای تازه( امیر حسین مقدم )


شبانه ای تازه

بیا بخوان تو برایم ترانه ای تازه
دلم شده دلتنگ عاشقانه ای تازه

بیا که پشت شکسته سخن نمی شنود،
بزن مرا ، تو بزن ، تازیانه ای تازه

منم که غرقه شدم در دو چشم آبی تو،
عزیز دل ، کرمی کن، کرانه ای تازه

نمانده ردی از احساس پاک آن دوران،
به پاس خاطره رو کن ، نشانه ای تازه

تمام هستی من در قمار عشقت سوخت،
زِِ زلف همچو زرت دِه ، خزانه ای تازه

دلیل زندگی من چه بود غیر از تو ؟
بگو چگونه بسازم بهانه ای تازه

زمان گذشت و نیامد به سر زمان فراق،
چه میشود برسانی زمانه ای تازه ؟

نمانده دیگر از این خانه در دلم نقشی
بیا دوباره بساز آشیانه ای تازه

حقیقت از نظرم رفت تا تو از نظر رفتی،
ببین چگونه شدم من ، فسانه ای تازه

تمام شد غزلم ، بغض من ولی باقیست
بیا که باز بخوانم ، شبانه ای تازه


امیرحسین مقدم
یکشنبه 6 . بهمن . 1392

 

 

 

نسیم سرد سحر ، دیده ای تو رخسارش ؟( امیر حسین مقدم )

 


نسیم سرد سحر ، هدیه زمستانی 
*
نسیم سرد سحر ، دیده ای تو رخسارش ؟
بوز که با وزشت رخ نماید آثارش

نسیم سرد سحر ، ای هوای خواب آلود ،
بوز که در سرم بوزد ، شور و حال دیدارش

عجب نگاه عمیقی ، به شعله میماند
ببار بر سر من ، قطره قطره تکرارش

بوز دراین خنکا ای هوای عطر آگین
بخوان چکامه من زخمه زخمه زن ، تارش

هوا چه سرد و تمنای او ، چه دلگرم است
نسیم سرد سحر ، رو نما ز رخسارش

نشسته قطره های عرق ، روی خط پیشانی
دراین هوای خنک، از حیای گفتارش.

نسیم سرد سحر، هدیه زمستانی ،
ز درد و دوری دورِ زمان ، نگهدارش

 

امیرحسین مقدم.
11 / 11 / 92

 

 

به جرم عاشقی محرومم از عشق( امیر حسین مقدم )


به جرم عاشقی محرومم از عشق
صنم بانو مجال ما ندارد

دلم بی تاب دیدارش صد افسوس
که آن دلداده حال ما ندارد


امیرحسین مقدم.

صبح شنبه بیست و ششم

مدتی هست که از دست خودم دلگیرم ( امیر حسین مقدم )


تقدیر .


مدتی هست که از دست خودم دلگیرم
بی جهت نیست که از زندگی خود سیرم.*

شاکی ام، هم متشاکی. بنویس ای کاتب.
روزگاری است که من جمع همه تقصیرم.

من که عمریست که با خلق خدا گویم راه،
پس چرا خود همه بی بهره از این تدبیرم.

عاشقی کردم و با عشق، امیدم میگفت،
تا مگر دل بشود، دستگه تقدیرم.

زین میان عشق نشد، کارگشای دل ما،
هرچه هم بیش کشیدم، زرخش تصویرم.

◄◄« رسم عاشق کشی و شیوه شهر آشوبی »**
زده بر پای سرم، بندِگران زنجیرم.

پس چه باشد سبب سرخوشی و خوبی ما ؟
روزگاریست که بازیچه این تقدیرم.


امیر حســین مقـــــــــــــــــدم
2 بامداد روز 25 / 11 / 1392

بر وزن و قافیه شعری از سمانه هروی

..........

دوش می‌آمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزده‌ای سوخته بود

◄◄رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی
جامه‌ای بود که بر قامت او دوخته بود

جان عشاق سپند رخ خود می‌دانست
و آتش چهره بدین کار برافروخته بود

گر چه می‌گفت که زارت بکشم می‌دیدم
که نهانش نظری با من دلسوخته بود

کفر زلفش ره دین می‌زد و آن سنگین دل
در پی اش مشعلی از چهره برافروخته بود

دل بسی خون به کف آورد ولی دیده بریخت
الله الله که تلف کرد و که اندوخته بود

یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود

گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ
یا رب این قلب شناسی ز که آموخته بود


حضرت حافظ
http://ganjoor.net/hafez/ghazal/sh211/

ماه شب چاردهم سلام ( امیر حسین مقدم )


ماه شب چارده 
*
ماه شب چاردهم سلام
یه کمی دعا کن تو برام

من که به غیر دل خوش
چیزای زیادی نمیخوام
.
ماه شب چارده چه خبر ؟
از این روزگار بی پدر

بخدا دلم تنگه برات
پیش من بمون تا دم سحر
.
ماه شب چارده قدیما
دل عاشقم یه یاری داشت

یاری که رفتنی نبود
یه یار موندگاری داشت
.
ماه شب چارده یادمه
واسه دل من قصه میگفت

زیر گوش من با صد تا ناز
یواش و آهسته میگفت
.
یادمه تموم قصه هاش 
قصه دلدادگی بود

قصه بد خاطرخواهی
قصه آوارگی بود
.
یادمه تو قصه های اون 
عاشقه به عشقش میرسید

کنار اسم دلبرش
یه دسته ی گل میکشید

یادمه تو قصه های اون
جدا شدن معنی نداشت
.
خیال میکردم خودشم
به عشقش احترام میذاشت.

ماه خوشگل شب شیشه ای
گل مهربون آسمون
.
قصه ها راستکی نبود
نرو ماه من ، پیشم بمون.

ماه شب چارده پس چرا
رفت و منو تنها گذاشت 
.
رفت و رو قلب خسته ام
ماه شب چارده، پا گذاشت

رفت و نگاش برای من 
راستکی آرزو شده
.
تو قصه های بعد از این
دل دیگه زیرورو شده.
.
ماه شب چارده عاشقم .....


امیرحســــــــین مقدم 
 26 .92.11

 

درد عشقی دارم و درمان نمــیــخـواهم دگر. ( امیر حسین مقدم )


... نمیخـواهم دگر.

درد عشقی دارم و درمان نمــیــخـواهم دگر.
سیرم از غم تا ابد هم نان نمــــــــــیـخـواهم دگر.

میکشم دندان لق و دور می اندازمش،
نان نباشدجان من ، دندان نمـــیـخـواهم دگر.

بی سرو ســــــــــــامانیم هم عالمی دارد خوشم.
باچنین سر، جان من ، سامان نمـــیـخـواهم دگر.

داده ام فرمـــــان به دست روزگار بی مرام،
تا براند هـــــرطرف ، فرمان نمـــیـخـواهم دگر.

عـهـد و پـیـمانی که بســــــتـنـدان رفیقان کشک بود.
زین پسم بد عهدخوان، پیمان نمیخـواهــم دگر.

هرکه آمد وقت رفتن تکـــه ای کـنـد از دلـم،
نیستـــــم من، من مرده ام، مـهـمان نمیخـواهم دگر.

یک دل خوش باشدم کافی است، دنیا گو مباد.
مال این دنیای بی بنیان نـمــــــــــــیـخـواهم دگر.

بوسه شیرین لب هایــــــــــــــش اگرچه یاد باد.
یاد آن شب های جان، «« ای جان »» ،نـمـــیـخـواهم دگر.

جمله مردم سر به روی سینه ای بگــــــذاشتند،
سهم ما بـیـماری پســــــــــــــــتان ، نمـــیـخـواهم دگر.

نازنینا ، یاربا ، پـــــــــــــــــــــــروردگارا ، یا کریم ،
جان ما مال خودت ، بســـــتان ، نمـــیـخـواهم دگر.


امیرحسین مقدم 

 27 / 11 / 92