اشعار ( امیر حسین مقدم )

اشعار ( امیر حسین مقدم )

شعر و ادب پارسی
اشعار ( امیر حسین مقدم )

اشعار ( امیر حسین مقدم )

شعر و ادب پارسی

گویند که وصل بر الاهم ( امیر حسین مقدم )



گویند که وصل بر الاهم 
اما چه کنم که بی پناهم

از سوز درون چو کوه آتش 
فریاد نهفته ای به چاهم

شب تا به سحر زقطره اشک 
غرقابه کنم به جایگاهم

یک روز ز حضرتش گریزان 
یک روز دگر مرید راهم

در عین یقین به ماده و سنک 
مدهوش حریم بارگاهم

از جن و ملک شنیده ام راز
 در بی گنهی پر از گناهم

از صورت ظاهر آخر ای جان 
گردید به سیرتش نگاهم

افسوس گذشت نیمه عمر 
از نیم دگر اگر نکاهم

شاید که رسم به حضرت دوست
چون نور که میرسد به ماهم


امیرحسین مقدم
17 / 8 / 1390

بیگانه شدم دیگر ، من با همه خویشانم( امیر حسین مقدم )



پیشکش به گریه های در گلو شکسته پدرم روانش شاد

 


 

از بر پدرم رفته


بیگانه شدم دیگر ، من با همه خویشانم
دیوانه شدم زین غم ، مجنون و پریشانم

شمس و قمرم رفته ، از بر پدرم رفته
وان تاج سرم رفته ، دیگر چه کنم جانم؟

رویش چو رخ خورشید، او چشم و چراغم بود
من قدر ندانستم زان گوهر تابانم

دل زاغه‌ی غم، غم بیش زاغان پران بر بام
او غایت صبر اما در فتنه دورانم

خاموش به لب، گرچه یک سینه پر از غم داشت
آخر بشکست از غم، این کوه خموشانم

او جان جهانم بود، جانم زجهانم رفت
برگو چه کنم دیگر با دیده‌ی گریانم

 


امیر حسین مقدم.
10 / شهریور / 1388
در روز اربعین پدرم

گویی خدا داد دل مارا شنیدست ( امیر حسین مقدم )

 

گویی خدا داد دل مارا شنیدست
غم را زدوده، نقش خوشبختی کشیدست

گویی طبیعت با دل ما گشته همراه،
در باغ ما یک جنگل از دل پروریدست

گویی که از نان و پنیر زندگیمان،
هر عاشقی یک لقمه بر جانش چشیدست

گویی ستاره سرزده در شام تارم،
از طالعش هر نیمه شب، همچون سپیدست

گویی که آن دیو و ددان ددمنش را،
خوی بد خودشان، خودشان دریدست

گویی که رد کرده تمام غصه هارا،
جای تمام غصه ها شادی خریدست

گویی خدا هم عاقبت طاقت نیاورد،
بهر دل تنهای ما، یار آفریدست

 

 

امیرحسین مقدم

1390

چند دوبیتی (1)( امیر حسین مقدم )

پهلوی ها
چند دوبیتی
امیر حسین مقدم

اگر میدید مجنون لیلی خویش،
به او میگفت از آیین و از کیش
زکیش عشق و از کفر ریاکار،
زمکری که نهفته در خم ریش

امیر حسین مقدم

2
گل نازم یه عمره چش به راتم،
به دنبال نشون ردّ پاتم
یه عمره زندگی بی تو حرومه،
یه عمره بی نصیب از خنده هاتم

امیر حسین مقدم

3
گل نازم بیا از غنچه بیرون،
بیا که خونه دل گشته ویرون
بیا با هم بسازیم خونه دل،
کنیم آباد با هم سینه هامون

امیر حسین مقدم

4
گل نازم الهی غم نبینی
الهی از خوشی ها کم نبینی
همیشه زندگی باشه به کامت،
الهی غصه و ماتم نبینی

امیر حسین مقدم

5
گل نازم پاشو خورشید تو راهه،
سحر شد موقع بدرود ماهه
بلندشو وقت خوابیدن سراومد
یه عاشق منتظر، چشماش به راهه

امیر حسین مقدم

6
همیشه بی نهایت غصه خوردم
بدون روی ماهت غصه خوردم
نگاهم بی رمق تا انتها رفت
ندیدم رد پایت غصه خوردم

امیر حسین مقدم

7
دلم از آسمون خیلی گرفته
زمکر ناکسون خیلی گرفته
دل عاشق دیگه پیدا نمیشه
دل بی همزبون خیلی گرفته

امیر حسین مقدم

8
منم عاشق به کوه و دشت و صحرا
منم عاشق به موج و رود و دریا
منم عاشق ولی عشقم کجارفت؟
دل عاشق چرا می‌مونه تنها؟

امیر حسین مقدم

9
خدایا غصه هامو بیش از این کن
دل عاشق سر راهم کمین کن
دل عاشق اگه پیدا نمیشه،
به جایش توی قلبم نقطه چین کن

امیر حسین مقدم

10
خدایا من قسم با کوه خوردم
به جای عشق، مکر انبوه خوردم
هزارون غصه ارزش داره با عشق
هزارون غصه با اندوه خوردم

امیر حسین مقدم

11
خدایا قلب من عاشق ترینه.
قسم بر عشق کو صادق ترینه.
خدایا قلب صادق خیلی تنهاس
دل صادق چه نالایق ترینه.


امیر حسین مقدم

 

 

عمری‌ست، پاکشانیم ، درخاک این بیابان( امیر حسین مقدم )


تبعید

عمری‌ست، پاکشانیم ، درخاک این بیابان
تن خسته‌ایم از این درد، در آرزوی درمان

رفتیم تا نهایت از ابتدا به اجبار،
دیدیم آخر راه، شد ابتدای پایان

چون خارِ خُشک و تشنه، خشکیده ریشه هامان
در گوشه ای خماریم، چشم انتظار باران

گفتند، روی یاران، غم از روان زداید،
اما چه سود وقتی، رفتند، میگساران

چون ذورقی شکسته، خسته به گل نشستیم
ماندیم در زمستان، در حسرت بهاران

سرگشته و غمینیم، تبعید در زمینیم
جان بی رمق ز هجران، دل خون ز هجر یاران.

 


امیر حسین مقدم

1387

نفیری بر نمی‌آید زِ نِی، بی یاد نام تو ( امیر حسین مقدم )

 

آیا هنوز هم قداستی برای کلمه عشق مانده؟
عشق مریم


نفیری بر نمی‌آید زِ نِی، بی یاد نام تو  
تویی مریم، تویی عذرا، مقدس باد نام تو

قدم بگذار بر دیده که گردد سرمه ام، گردت،  
چه کردی با منِ بی دل، که محتاجم به گام تو

عطش دارم رفیقانم، مرا دریا کفایت نیست،  
فقط یک بوسه از لعلت، منم مخمور جامِ تو

نصایح ناصحان گفتند، که جانا ترکِ مستی کن 
چگونه ترک می گویم که هستم مست کامِ تو

میان آتش عشقت، نمیدانم چه بر من رفت؟ 
چه شد تا این منِ پخته، شدم امروز، خامِ تو

چنان مستم، چنان مستم، زآوایی که در قلبم،  
طنین افکنده بیرون نیست، آوای سلامِ تو

نبودم این چنین هرگز، اسیرِ هیچ معشوقی، 
چه کردی با منِ وحشی، که گشتم رام، رامِ تو

چو عَنقا پر گشا بودم، همه آزاده از هر بند 
نبود آزادی آن پرواز، که آزادم به دامِ تو

اگر ققنوس هم باشم، دگر آتش مقامم نیست 
شدم اینک کبوتر بچه ای مجذوبِ بامِ تو

به مهرت مهرگان بانو، به عیسایت مقدس مام
ببخشایم ، دچارم من، به مِهرِ با مرامِ تو

 

 

امیرحسین مقدم
سوم بهمن 1386
 بازنویسی 6/10 91

به مهر میستایمت، امید من ترانه شو( امیر حسین مقدم )


به مهر میستایمت، امید من ترانه شو
ترانه را بهانه‌ای همیشه جاودانه شو

به قلب می‌نشانمت که قلب جاودان تویی
به چشم می نگاهمت، نگاه عارفانه شو

به عقل می پذیرمت، که عقل عاقلانه ای
به روح می‌نهانمت ، عقیل عاقلانه شو

به شعر می‌سرایمت که حدّ شاعرانه‌ای،
به شرم می‌نویست، رفیق خواهرانه شو

سبو به دوش می‌کشم، می بهشت پیش توست،
برای چون منی خمار، شراب عاشقانه شو

صدای هر پرنده را شنیده ام ز شعر تو،
سه تار و باز هم سه تار نوای ساحرانه شو

به خنده‌ات گریستم که غم، پسش‌ نهفته بود
میان طاق آسمان ، تو ماه آسمانه شو

زمان همان دقیقه بود، که ثبت شد برای تو،
تو را به جان عاشقان، حدیث آن یگانه شو

 


امیر حسین مقدم.

ساعت 6 بامداد روز پنج شنبه هفتم دی ماه یکهزار و سیصد و نود و یک

میان عاشقان بگرد.( امیر حسین مقدم )

 

میان عاشقان بگرد.
زهرکدامشان فسانه ها به جاست. 
یکی به زخم تیشه رفت،
وآن دگر به زهر،
ودیگری نشانه حنون شد و
تمامشان جدا زمکر.....
.........
وعاقبت به این نتیجه میرسی
که من رسیده ام.
وعاقبت به این نتیجه میرسی
که عشق اگر زپی نیاورد فراق،
دگر لیاقتِ فخامتِ کلام را عشق را نداردو 
فقط 
به عادتی بدل شدست 
که عشق نیست.
که عشق اگر زپی نیاورد فراق
تو نیز نه قادری به درک این کلام بی کران
عشق.
میان عاشقان بگرد.

 


امیر جسین مقدم

ننه سرمام دیگه مارو دوست نداره توی ایوون ( امیر حسین مقدم )

 

شکواییه ای از زمستان های بدون برف.
**

ننه سرمام دیگه مارو دوست نداره توی ایوون نمی یاد.
شب طولانی یلدا میگذره اون دیگه مهمون نمی یاد.

دیگه پاروها شیکسته برفی روی بومی نیس.
آخه هیچ برف سپیدی تو زغالدون نمی یاد.

تو باهار تازگی مرده، تو تابستون شور و شوق،
زردی برگ خزون تو باغچه هامون نمی یاد.

اون روزا یادش به خیر تا زانوهامون برفی بود،
دیگه حتی صدای رقص تو ناودون نمی یاد.

میگن از غصه تموم دونه برفا آب میشن،
چرا با این همه غصه، حتا بارون نمی یاد.

 

 

امیر حسین مقدم
جمعه 18 /10/ 1388

ز ایمان دم مزن، ایمان شده پول ( امیر حسین مقدم )

ز ایمان دم مزن، ایمان شده پول 
کتاب پاک ما قران شده پول

اگر داری بیا دارم حراجی
بهشت و دوزخ سوزان شده پول

 

امیرحسین مقدم