اشعار ( امیر حسین مقدم )

اشعار ( امیر حسین مقدم )

شعر و ادب پارسی
اشعار ( امیر حسین مقدم )

اشعار ( امیر حسین مقدم )

شعر و ادب پارسی

لالالالا گل شب بو ( امیر حسین مقدم )

لالایی کن عزیز دل 
....
لالالالا گل شب بو
بخواب تا مست عطرت شم
میخوام از جام اون لبهات
ببوسم تا که مستت شم
.....
لالالالا گل برفی
گل تنها گل خوش رنگ 
اخه تو این زمستونی
چه جور روییدی روی سنگ
.....
گل تنهای خوش آوا
بیا باهم دوتا باشیم 
دیگه من یا تویی بسه
بیا تا من با تو ، ما شیم
....
لالایی کن که شب سرده
لالایی کن تو آغوشم
از اون گرمای آغوشت
ببین من باز می جوشم
....
لالایی کن لالایی کن 
منم بالا سرت بیدار
منم هر لحظه عاشق تر
منم بی تاب یک دیدار
....
بخواب عشق غزلخونم
بخواب بانوی افسونگر
منم این گوشه میخوابم 
هوای بوسه ات در سر
....
لالایی کن ٬ لالایی کن ...
.......


امیر حسین مقدم .

 

 

 

چشمان او به نظر مثل چشمه بود.( امیر حسین مقدم )


داستان یک عشق
« سروده ترکیبی : غزل ، مثنوی ، چهارپاره »

چشمان او به نظر مثل چشمه بود
لبریز عشق و لبالب ، کرشمه بود

رنگش چو آسمان سحرگاه نوبهار
آبی تر از تمام غزل های این دیار

میشد درون نگاهش ، سفر کنی
بر دشت و کوه و جنگل و دریا نظر کنی

می شد برای دیدن ماه ده و چهار،
هر شب به روی بام نگاهش گذر کنی

حتی برای تجربه ی یک نگاه او،
میشد که هر دَم و هر ثانیه خطر کنی

یا اینکه در طلب آن نگاه مهربان ، 
میشد که دست خود بکشی هم ، زجسم و جان.

وقتی که چشم های اهوراییش گشود،
دیگر نماند رنگ به رخسار آسمان

یادم نمیرود آن لحظه قشنگ،
روزی که دیدم و عاشق شدم برآن

پایین تر از دو چشم پر از آسمان او،
یک غنچه نوشکفته به نام لب و دهان

رنگش چو آتش و هرمش از آن فزون ،
خون در رگش روان و لبالب لبش زخون

زیباییش به مَثَل ، مِثل لذتِ
حس کردن جمال ِ گل ِ لاله واژگون

دیگر چه گویم از آن ناز دانه ها
مانند چشمه روان روی شانه ها

چون شب شلال کمندش کمان کشید،
دیدی چگونه ثبت شد شبش در ترانه ها ؟

آن زلف چون حریر، آن پری وشش ،
این قلب پر طپش من ، مشوش

عاشق شدم چو نگاهش به من فتاد
وای از طپش ، طپش عشق سرکشش
***
یادم نمیرود آن لحظه ی قشنگ
آن قرص ماه دلکش و این نعره پلنگ

شاید شبی دوباره ببینم نگاه او
یا با تبی به سینه نشینم به راه او

 

امیر حسین مقدم .
16 / تیر / 93

 

 

 

صبح است بیا، ترانه ام باش. ( امیر حسین مقدم )


صبح است ....

صبح است بیا، ترانه ام باش. 
پایان غم شبانه ام باش.

صبح است ، فلک گشوده بازو. 
خورشید، به روی شانه ام باش.

محبوب تر از تو کس، ندارم. 
محبوب ترین به خانه ام باش.

با باد بیا غزل بخوانیم. 
موجی به برِ کرانه ام باش.

ای دایره خط شو تا نهایت. 
تاریخ شو، هم فسانه ام باش.

گنجی تو، که قدر خود ندانی. 
پیش آی و سرِ خزانه ام باش.

پیش آی و به هر غزل، غزا لم ،
آوازه عاشقانه ام باش.

 

 

امیر حسین مقدم . 
شنبه چهاردهم بهمن ماه 1391