اشعار ( امیر حسین مقدم )

اشعار ( امیر حسین مقدم )

شعر و ادب پارسی
اشعار ( امیر حسین مقدم )

اشعار ( امیر حسین مقدم )

شعر و ادب پارسی

السلام علیک یا عاشق ( امیر حسین مقدم )

 

درد مشــــــــــــــــــــــــتـــرک 
*
برای بـهـــروز باغـبـــــــان و 
◄آرشـــیو ناخوشی هایش *
*
◄◄السلام علیک یا مجنون ** 
شاعرِابن پریش بی قانون

السلام علیک یا عاشق 
عاشق دختران ناموزون

باغــبـان ِ درخـت ِ افـتـاده 
ساکن آبهای نامسکون

دلت از دست دل ، دلاشوب است
کار دنیا همیشه معیوب است

دل من هم از عاشقی سیر است
میزند نان خشک خود در خون

خون قلبی که جان به جانان داد
زنده است این زمانه با افیون

این منم شاعری که دیوانست
نیمه آباد و نیمه ویرانست

من و تو درد مشترک داریم
هر دو در دل کمی ترک داریم

درد این روزگار لاکردار
درد چرخیدن فلک داریم

من و تو آرزوی پروازی 
روی پرهای قاصدک داریم

من و تو ظاهرا در اندیشه
فکر دنیای بی کلک داریم

من و تو توی کوه دانشگاه 
داغ سگ لرزه از کتک داریم

من و تو بیخودی از این مردم
انتظار کمی کمک داریم

بی سبب نیست این که من یا تو 
هردوتامان به عشق شک داریم

من و تو باغبان ، دو تا دست ِ
خالی و خشک و بی نمک داریم

گفته بودی از عاشقی سیری
با دلت ، مثل من ، تو درگیری

گفته بودی دلت بهم خورده
زندگی ، زهره از دلت برده

گفته بودی که خُـلـق سگ داری 
شده ای مرد سگ پریشی که

با جنایت روابطش خوب است
نشئه ای ، نشئه از حشیشی که

نکشیدی تو ، او کشیده تورا
مثل تصویر ِ گاو ِ میشی که

ظاهرا بیش از اندازه می فهمد
گاو ِ میش ِ روان پریشی که

فلسفه پاره پاره اش کرده 
پاره ها را زده سریشی که

سرهم تا، کند تمامش را 
مثل تصویر سال پیشی که

سال پیشین هم این چنین بگذشت
شده معیار ، طول ریشی که

زده سوزانده ریشه هامان را
برده این نرد ِ نابسامان را

با دو شش بعد ِ پنج و شیشی که 
تاس میگیرد او در این بازی

همه ی عمر ، دست ِ یک تاس است
دست یک نرد باز ِ ناراضی

هرچه با شعر ، دلبری کردیم 
بی ثمر گشت ، این سیابازی

هی غزل ، مثنوی ، قصیده ، فلان 
ساده یا اینکه طرح پیچازی

تو زِ میدان ِ مین ِ مینایت
من هم از چشم یار شیرازی

هر دو مان عاشق دلی بودیم 
عشق هر دو کمی کثافت بود

ما در اندیشه دوچشمانش
او در اندیشه خیانت بود

آری آری به گور بابای 
عشق این روزگار لاکردار

کاش میشد به عشق راحت گفت
برو دست از سر دلم بردار

گفتی از درد و ناخوشی هامان 
رنگ خون در هوای دلهامان

گفتی از درد مینویسی تو 
در ناچار دین و دنیامان

درد با جان ما هماورد است
دل عاشق همیشه پر درد است

درد را من چشیده ام بسیار
درد ، زینت برای یک مرد است

گفتی از رفتن پدر آری
پدرم مرد و پشت من خم شد

پدرم مرد و تازه فهمیدم 
نعمتی را که از سرم کم شد

پدرم رفت و آسمان خشکید 
پدرم آدم نجــیـبـی بود

مهربان مثل آب و آیینه 
آدم ظاهرا عجیبی بود

حرف هایت چقدر همرنگ است 
رنگ غم با دلم هماهنگ است

شاعر ، این روزها کلامــم هــم 
دست من نیست ، دست نیرنگ است

الســلام علیــــک یا حیله 
السلام علیک یا نـیـرنگ

الســـــــــلام علیــک یا خائن
روزگار عجیب و رنگارنگ

گفتی از قصـــه قفس باما 
ماجرای قفس پر از درد است **

قـفـســم نام زنـدگی دارد 
نفس زندگی چرا سرد است

گورخرهای شعرتو خوبند 
گورهای زبان نفمهی که

به خریشان تعهدی دارند 
بابت ماهیانه سهمی که

سر برج از خزانه میگیرند 
وبرایش چه ساده میمیرند !!!!!

گفتی از اصل و فرع هر انسان 
دل خوش ای داری ای برادرجان

مرد این قصه غصه را دیده
مثل یک گاو ماده زاییده **

 

امیرحسین مقدم
25 اردیبهشت 94
◄◄** این مصراع ها از بهروز باغبان است
◄* شعر آرشیو ناخوشیهای من . از کتاب سگ نامه . انتشارات شانی . بهار 94