جان مرا
می سرایم من غزل، یا که غزل جان مرا،
می ستاند دم به دم جان پریشان مرا
می سرایم من غزل ، یا با غزل هم بسترم،
بوسه ای بر لب زند یا خنجری جان مرا
می سرایم من غزل یا می ستاند روح من،
با ردیف و صنعت و ایهام و اوزان مرا
می سرایم من غزل ، آری منم آقای او،
پس چرا پس میزند هر لحظه فرمان مرا
می سرایم من غزل اما غزل جان من است،
بندهاش من، بندیاش من، شوق زندان مرا
از من است این واژه ها ، یا من صنیع واژه هام،
یک جوابی یک نفر بر جان پرسان مرا
امیرحسین مقدم
21 / آذر / 1391