اشعار ( امیر حسین مقدم )

اشعار ( امیر حسین مقدم )

شعر و ادب پارسی
اشعار ( امیر حسین مقدم )

اشعار ( امیر حسین مقدم )

شعر و ادب پارسی

گویند که وصل بر الاهم ( امیر حسین مقدم )



گویند که وصل بر الاهم 
اما چه کنم که بی پناهم

از سوز درون چو کوه آتش 
فریاد نهفته ای به چاهم

شب تا به سحر زقطره اشک 
غرقابه کنم به جایگاهم

یک روز ز حضرتش گریزان 
یک روز دگر مرید راهم

در عین یقین به ماده و سنک 
مدهوش حریم بارگاهم

از جن و ملک شنیده ام راز
 در بی گنهی پر از گناهم

از صورت ظاهر آخر ای جان 
گردید به سیرتش نگاهم

افسوس گذشت نیمه عمر 
از نیم دگر اگر نکاهم

شاید که رسم به حضرت دوست
چون نور که میرسد به ماهم


امیرحسین مقدم
17 / 8 / 1390

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.