اشعار ( امیر حسین مقدم )

اشعار ( امیر حسین مقدم )

شعر و ادب پارسی
اشعار ( امیر حسین مقدم )

اشعار ( امیر حسین مقدم )

شعر و ادب پارسی

نگاهم، جز نگاه آشنایت، نگاهی را نخواهد تا بگیرد ( امیر حسین مقدم )

 

برکت عشق ......

نگاهم، جز نگاه آشنایت، نگاهی را نخواهد تا بگیرد
کدامین رود بی شوق رسیدن، تواند دست دریا را بگیرد

کدامین دیده آیا میتواند ، نبیند چون رسد بر کوی جانان،
کدامین چشم را یارای آن است، نظر زان روی چون رویا بگیرد

کدامین مست از خاطر میرهاند، حدیث بستن میخانه هارا،
کدامین ساقی آیا میتواند، زدست مست ، ساغر را بگیرد

کدام افسانه از آن داستان ها، که یک سو عاشق و معشوق سویی است،
بدون حُزن و عشق و عقل و اندوه، رهی بر مرکز دلها بگیرد

کدام عاشق کدامین دل سپرده، چو بسپارد دلش آرام ماند،
کدامین واله و شیدا تواند. دل از دلدار مه سیما بگیرد

کدامین شب ، سحر را تاب آرد. سحر پایان شب، آغاز صبح است
کسی کو تا ز صبح پلک دامن، تواند روشنایی را بگیرد

 

 

امیرحسین مقدم ( هم قبیله )

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.