اشعار ( امیر حسین مقدم )

اشعار ( امیر حسین مقدم )

شعر و ادب پارسی
اشعار ( امیر حسین مقدم )

اشعار ( امیر حسین مقدم )

شعر و ادب پارسی

بگو ساقی آن شعر آیینه را, ( امیر حسین مقدم )

 

ســــــــاقـــــــی نـامـه 
 

بگو ساقی آن شعر آیینه را, 
که خوانم سخن های دیرینه را.

بگو ساقی آن جمله های قشنگ,
که مستم کند چون می هفت رنگ.

بگو ساقی آن نغمه های وزین, 
ندارم دگر تاب غم , تاب کین.

بگو ساقی آن شعر آیینه را, 
به پروانه ها گو غم سینه را.

بگو ساقی آن آتش واژه سوز, 
که از خواندنش مستم از شب به روز.

بگو ساقی آن شعرها وقت خواب, 
غزل های چون می , همه ناب ناب.

بگوساقی آن شعر آیینه را, 
برون کن زدل آتش کنیه را.

نیاور مرا آب اندیشه سوز.
که نوشید شیر و نشد بیشه سوز.

نیاور مرا می که مستم کند ,
ز بالا براورده , پستم کند.

نیاور مرا آب انگور ناب. 
که عمری گذشت و ندیدم ثواب.

بگو ساقی آن شعر آیینه را, 
برایم بخوان حرمت پینه را.

بگو ساقی از شعر نابت بگو, 
رها کن می و راز خوابت بگو.

بیا ساقی افسانه آغاز کن
ز روی زمین قصد پرواز کن.

بگو بامن از راز افسونگری
بیاموزم افسانه دلبری.

مرا ساقی از شعرخود مست کن
بیا و من رفته را هست کن

 

امیر حسین مقدم

http://www.shereno.com/33163/29180/252492.html

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.