اشعار ( امیر حسین مقدم )

اشعار ( امیر حسین مقدم )

شعر و ادب پارسی
اشعار ( امیر حسین مقدم )

اشعار ( امیر حسین مقدم )

شعر و ادب پارسی

اون روز میگفتن آسمون، ( امیر حسین مقدم )

روز واقعه

اون روز میگفتن آسمون،
چسبیده بود روی زمین

میگفتن از انگشتری، 
افتاده بود صدتا نگین

اون روز زمین و آسمون 
با هم گره خورده بودن

انگار تموم عاشقا، 
از غصه دل مرده بودن

انگار خدا هم غصه داشت، 
روزی که عشقو سر زدن

از رو همه گلدسته ها
مرغای عاشق پر زدن

اون روز میگفتن رودخونه، 
دریای خون بود جای آب

لب تشنه بودن نوگلا، 
لب تشنه هم رفتن به خواب

میگفتن اون روز جای باد 
آوای شیون میرسید

جای نوای مرغ عشق، 
فریاد وامن میرسید

انگار خدا هم غصه داشت، 
در روز پرواز گلش،

از آسمون خون میچکید، 
وقتی که چیدن نو گلش

میگفتن اون روز چن تا مرد 
عشقو نشون دادن به ما

وقتی لبامون بسته بود 
مردا زبون دادن به ما

گفتن نمی خوایم بندگی، 
آزادگی معنای ماست،

مث شقایق های دشت، 
عرش خدا ماوای ماست

دیدی؟ خدا هم گریه کرد، 
دریای عشقو وقتی دید

از رو همه گلدسته ها، 
هرچی کبوتر بود پرید

میگفتن اون روز دهم، 
خورشید روی نیزه بود

رو خاک خشک نینوا، 
آتیش و دود و خیمه بود

اون روز تموم عاشقا ، 
خورشیدو دیدن غرق خون

گفتن همیشه تا ابد، 
اسمت میمونه رو زبون

روی زبون نه توی دل، 
حک میشه داغ فاجعه

تا هست آدم رو زمین، 
میمونه روز واقعه

 

 امیر حسین مقدم
18/11/1384

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.