اشعار ( امیر حسین مقدم )

اشعار ( امیر حسین مقدم )

شعر و ادب پارسی
اشعار ( امیر حسین مقدم )

اشعار ( امیر حسین مقدم )

شعر و ادب پارسی

سلام ، باتو ام ای آشنای دیرینم ( امیر حسین مقدم )

همقبیله تنها

سلام ، باتو ام ای آشنای دیرینم.
تویی که یکسره از مهر قصه میگویی

سلام میکنم و میروم ، نمیدانم،
در این خرابه نفرین شده چه میجویی

آهای باتوام ، ای از تبار آزادی
تویی که یکسره حرفت محبت و مهراست

تویی که از سرودن گل، ترانه می سازی،
بگو چرا به دلت گل همیشه پژمردست

آهای باتو ام ای همقبیله تنها،
تویی که بی جهت از دل، گلایه ها داری

تویی که می بری اش پای چوبه اعدام،
به جای اشک به نعشش، گلایه می باری

بخوان ترانه تلخم رفیق دیرینه
بخوان و تلخی جانت به شعر من بسپار

رهاکن این همه اما ، اگر ، ولی ، شاید
بجای آن ز کلامم، کمی یقین بردار

بخوان سکوت گره خورده در ترانه ی من
که این سکوت سترون ، تمام خواهد شد

تمام شعرها که سرودم چگونه میمیرد
نگات، فاتحه ای برکلام خواهد شد

آهای باتوام ای همقبیله تنها،
مرا رها کن از این دردواره ی مطرود

سکوت خود بشکن از سکوت خواهم مرد
سخن بگو که کلامت ، دعام خواهد بود


امیرحسین مقدم 
13/ 1 / 93

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.