اشعار ( امیر حسین مقدم )

اشعار ( امیر حسین مقدم )

شعر و ادب پارسی
اشعار ( امیر حسین مقدم )

اشعار ( امیر حسین مقدم )

شعر و ادب پارسی

این آسمــــان آبی ما نیست( امیر حسین مقدم )

 

کو آسمانم ؟
این آسمــــان آبی ما نیست.
از آن دگـــر باران نمی بارد.
بابا ببـــارانم تو جانم ده ،
بعد از تو دیگر جان نمی بارد.
...
بابا نه نـــانی مانده نه آبی.
جز قطره های اشک و خون من.
دکتر هم از این نامه مجنون شد ،
از خنده های این جنون من.
...
این آسمان چندیست خشکیده ،
دیگر نـــمی باراندم بر سر .
باید ســـوار باد ، گردم باز ،
در انتظار بارشی دیـــــگر.
...
باید سوار ابر وحشی شد ،
شاید مرا بابا ، ببارد باز.
باید شــــــــــــبیه باد آواره ،
از نای خود ، عریان کنم آواز.
...
کو آسمانم ؟ آنکه باران داشت.
آن آبی دریا صفت ، آن موج.
از دانه های در صدف پنهان.
تا قطره های پرکشان در اوج.
...
بابا ، پس از تو آب و نانم رفت.
در حسرت رویت ، دلم خشکید.
رفتی ، نمـــیدانم چرا پژمرد ،
آن گل ، که دست مهربانت چید.

 

.امیرحسین مقدم 

ورداورد. 22 خرداد 93

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.