اشعار ( امیر حسین مقدم )

اشعار ( امیر حسین مقدم )

شعر و ادب پارسی
اشعار ( امیر حسین مقدم )

اشعار ( امیر حسین مقدم )

شعر و ادب پارسی

چشم بر هم که میگذاری تو ،( امیر حسین مقدم )

 

من خدارا گواه میبینم ....

**

چشم بر هم که میگذاری تو ، 
پس چرا من سیاه میبینم ؟
اندکی گیچ میشوم و بعد از آن ، 
یک بغل اشک و آه میبینم.

تو که اینجا کنار من باشی، 
بی نهایت ، همیشه خوشحالم.
در نبودت ولی به جان خودت ، 
زندکی را تباه میبینم.

فصل پاییز بی تو در خلوت، 
هرگناهی عبادتم گشته.
بی تو اما میان مسجد هم، 
هر عمل را گناه میبینم.

بی تو پایی برای رفتن نیست. 
میشوم در سکون خود تکرار.
خوب میدانم اگر باشی، 
زندگی را براه میبینم.

همه ی چشم های دنیا را ، 
با دوچشمت نمیکنم تعویض.
موقع خواب ، آسمان را هم ، 
بخشی از آن نگاه میبینم.

بی تو عشقم عقیم گردیده ،
دیگر از بوسه هم نشانی نیست.
جالب اینجاست ، اینکه من با تو 
همه را پابه ماه میبینم .

عاشقم عاشقانه میگویم
از کسی هم هراس و باکم نیست.
تا که ثابت نمایم عشقم را ،
من خدارا گواه میبینم .


امیرحسین مقدم 
پاییز 1393

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.