اشعار ( امیر حسین مقدم )

اشعار ( امیر حسین مقدم )

شعر و ادب پارسی
اشعار ( امیر حسین مقدم )

اشعار ( امیر حسین مقدم )

شعر و ادب پارسی

نازنین، جان من از چیست چنین زیبایی ؟( امیر حسین مقدم )

 

 غزل مثنوی بداهه 


نازنین، جان من از چیست چنین زیبایی ؟
این همه دلبری و عشوه و بی پروایی ؟

رو بگردان ، برو دست از سر این دل بردار
دل نمانده بخدا ، قاتل این دلهایی

روز اول به تو گفتم که من عاشق پیشم
زیر لب نرم بگفتی که تو هم چون مایی

گرچه دانستم از اول که دروغی تو دروغ
بخدا چون تو دروغی به زهر فتوایی

شده تسبیح من سوخته ذکر نامت
نام زیبای دل انگیز جهان آرایی

من که در اول سر ، عاقله مردی بودم
چشم شهلای تو شد علت این رسوایی

گفته بودم که نمیخواستم عاشق باشم
در ره عشق کسی ، همچو شقایق باشم

گفته بودم دگر از من که گذشته ، کافیست
بخدا کار دل و عشق ، فقط علافیست

گفته بودم بخدا تا تو خرابم کردی
آتشی بر دلم افکنده و آبم کردی

عجب از آتش عشقت که زچشمت افروخت
من و این شب زده دل را به تمنایت سوخت


امیرحسین مقدم 
. 10. 8 . 93

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.