اشعار ( امیر حسین مقدم )

اشعار ( امیر حسین مقدم )

شعر و ادب پارسی
اشعار ( امیر حسین مقدم )

اشعار ( امیر حسین مقدم )

شعر و ادب پارسی

از عشق فقط خاطره باقی ماندست ( امیر حسین مقدم )

 

شش رباعی ....
1
از عشق فقط خاطره باقی ماندست 
از شهر فقط کهنه چراغی ماندست 

از حادثه میکده و جام می اش 
امروز فقط پیکر ساقی ماندست
2
هر تار که از موی تو دیدم زر بود 
بر زر بخدا حریر زلفت سر بود 

از لحظه رفتن تو تا این لحظه 
هر لحظه که بگذشته دو چشمم تر بود
3
یک بوسه از آن چشم ترت میخواهم 
یک سایه امن بر سرت میخواهم 

حالا که خودت جواب آری دادی 
این بار تو را از پدرت میخواهم
4
چشمان تو از غزل غزالی شده است
یک چشم خمار و ناز و عالی شده است 

بیچاره دل از دمی که چشمت را دید 
از هرچه که غیر توست خالی شده است
5
در سینه به جز کینه نیندوخته ای 
هم سینه و هم کینه همه سوخته ای 

من فکر نمیکنم که در همه مدت عمر 
یک جمله زمهر از کس آموخته ای
6
این چرخ و فلک ببین چه نامرد شده 
اسباب هزار آه دم سرد شده 

انگار که شادی اش به ناکامی ماست
عیدانه او برای ما درد شده

 

امیرحسین مقدم 
10.اردیبهشت .94

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.