اشعار ( امیر حسین مقدم )

اشعار ( امیر حسین مقدم )

شعر و ادب پارسی
اشعار ( امیر حسین مقدم )

اشعار ( امیر حسین مقدم )

شعر و ادب پارسی

السلام علیک یا آقا ( امیر حسین مقدم )

شعرمن داغ دار آزادی است

**

السلام علیک یا آقا
شاعرم از تبار شاعرها

شاعری جنس مردم عادی
عاشق لحظه های آزادی

واژه ها جنس جور بازارم
من به هرواژه ای بدهکارم

آمدم دین خود ادا بکنم
نقل یک قصه با شما بکنم

باشما که بزرگ ما هستی
طرح یک طرح آشنا بکنم

شاید ار یک دعا بفرمایی
بشود درد خود دوا بکنم

آمدم از کناردست شما
تا خدا را کمی صدا بکنم

نذر کردم اگر روا گردید
سفری هم سوی رضا بکنم

سید نازنین اجازت هست
شکوه ای نرم و بیصدا بکنم ؟

شاعرم من کمی گله دارم
رخصتم میدهی که بشمارم

قلمم خسته گشته آقاجان
مرغ پر بسته گشته آقاجان

قلمم خشک و زرد و ناجوراست
چشم بختم گمان کنم کور است

میروم من ، نشان راهی نیست
پشت سر پس چرا پناهی نیست

تشنگی طاقت مرا بگرفت
در بیابان من که چاهی نیست

نیمه ی ماه شد چرا امشب
بر سرم نور قرص ماهی نیست

عاشقم من و خوب میدانم
غیر عشقم دگر گناهی نیست

عاشقی ... جرم محرز امروز
عاشقی ... میگدازدم پرسوز

نام معشوق تا که آزادی است
زندگی قصه پر و بادی است

سید نازنین کمی رخصت
تا به پایان رسانم این صحبت

سید نازنین تو یاری کن
بین ماها میانه داری کن

عده ای بس دروغ میسازند
توی کرنا و بوق میسازند

حرف های حقیقت مارا
جمله چون کشک و دوغ میسازند

قلمم را شکسته میخواهند
کت و بالم که بسته میخواهند

گرد عزلت چرا ؟ چرا امروز
به دل من نشسته میخواهند ؟

میکنند امر ، هان دگر ننویس
مینویسی برای ما بنویس

مینویسم اگرچه کاغذهام
میشود از کنار چشمم خیس

مینویسم که مردمم خستند
در خانه بروی خود بستند

مینویسند روی در : رفتیم
شک ندارم که پشت در هستند

مینوسم زسفره ی مردم
که شده توی خانه هاشان گم

سفره ای را که پرشد از خالی
خالی از نان تازه گندم

میتویسم از اینهمه اجبار
پینه بردست کودکان در کار

شرم دستان خالی بابا
قصه فقر ، قصه تکرار

مینویسم از اینهمه بیداد
از خموشی میان این فریاد

مینویسم دگر هراسم نیست
مینویسم به هرچه باداباد

از دروغی که مد شده امروز
آتشی را که گشته دامن سوز

روز را نام شب چرا دادند
روز روشن چراغ شب افزوز

مینویسم سخن از آزادی
وعده ای را که خود به ما دادی

مینویسم اگرچه میگویند
بنویسی اگر تو بر بادی

قلمم در عزای یاران است
آن کسی که اسیر زندان است

سید نازنین قسم به خدا
قلمم داغدار بهتان است

 

شعر من 
در عزای آزادی است


‫‏امیرحسین مقدم‬
تیر 1394

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.