من و ستاره و شب ...
سکوت و زمزمه ورفتن و ستاره و شب
حضور خسته هر لحظه در من و ستاره و شب
دو چشم خیره به در ، چارچوب تکراری
دو چشم خسته به غم بستن و ستاره و شب
صدای یک نفس جیرجیرکی در باد
صدای بی نفس این تن و ستاره و شب
عبور خط خالی آهن ، عبور خاطره ها
عبور فاجعه از آهن و ستاره و شب
طنین ناله غمگین دختری تنها
ظهور لکه برآن دامن و ستاره و شب
میان قصه پراز غصه های پی درپی
دوباره میشود آبستن و ستاره و شب
شب آمد و به خیالم که دوستش دارم
خیال خام و سپس خفتن و ستاره و شب.
امیرحسین مقدم
21. شهریور. 94