اشعار ( امیر حسین مقدم )

اشعار ( امیر حسین مقدم )

شعر و ادب پارسی
اشعار ( امیر حسین مقدم )

اشعار ( امیر حسین مقدم )

شعر و ادب پارسی

تیر پنجاه و هفت خورشیدی ( امیر حسین مقدم )

من ...

تیر پنجاه و هفت خورشیدی 
مادرم نیمه شب مرا زایید 

به سلامت من آمدم هرچند
چشم دنیا مرا نمی پایید

تیر پنجاه و هفت خورشیدی
شب ختم من از نبودن بود 

شب سوم من آمدم دنیا 
با رسومی که خوب میدانید

کودکی دوره تشنح بود
شب و پاشویه های پی در پی

کوره تب شراره می افروخت
مادرم از زمانه مینالید

تیر پنجاه و هفت خورشیدی
فصل آغاز قصه من بود 

قصه ای را که بی سرانجام است
قصه غصه پروریدن بود

من و تیر از کنار هم بودن 
بی تحرک به ناکجا رفتیم

دست آرش کمان کشی میکرد ؟
یا به دست خود خدا رفتیم ؟

قصه من پُر از نبودن هاست 
پُـرِ پَـرهای لُخت پَـروانه

پُـرِ اندیشه های تکراری
پُـر داراییِ فقیرانه

من ازاین قصه غصه ها دارم
غصه هایی که کس نمیداند

کسی از اهل قصه ام اخر 
سخنی جز هوس نمیداند

من و پیشانی ام چه ناکامیم
تف بر این روزگار سگ مصب

توی خشکی نشسته از رنج
صمد اندر ارس نمیداند

من و پیشانی ام همان دردیم 
که در امواج رود جاری بود 

با حضور همیشه غم هم 
عطر گل های نو بهاری بود

من و دستم رفیق هم بودیم 
من و دستی که گاه گل می کاشت

دستم از دست حضرت مجنون
قلمی رسم یادگاری داشت

قلمم را نگاه میدارم 
هر دو دستم قلم شود حتا

قلمم قصه مرا شاید
بنویسد به گوشه فردا

 

"من "
‫‏امیرحسین مقدم‬ 
27. آبان . 94

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.