پرباز کن پرواز کن . این قصه را آغازکن
آتش بزن درجان ما آتش دراین آواز کن
همراه تو ، هم آه من ، از دردِتو آگاه، من
خشکیده همچون کاه، من ، شعری بخوان دل بازکن
میبوسمت ، میبویمت ، از جان و دل میجویمت
درشعر ها میگویمت ، نازت کشیدم ، ناز کن
دردت به جانِ شعر من ، تاب و توانِ شعر من
سود و زیانِ شعر من ، ماه مرا مهناز کن
سرخورده ام ، افسرده ام ، بی جان و دل ، دل مرده ام
بازا مسیحا دم بیا ، بابوسه ای اعجاز کن
من سوختم ، آتش تویی ، تیر و کمان ، آرش تویی
بگشای پر ای خوب تر ، بگشای پر ، پرواز کن
پرواز کن ققنوس من ، از خاک و خاکستر درا
من در نبودت نیستم ، بازا مرا آغاز کن.
امیرحسین مقدم
۱۲. اسفند . ۹۴