اشعار ( امیر حسین مقدم )

اشعار ( امیر حسین مقدم )

شعر و ادب پارسی
اشعار ( امیر حسین مقدم )

اشعار ( امیر حسین مقدم )

شعر و ادب پارسی

دلم عاشق شدن میخواهد و ( امیر حسین مقدم )


بداهه ... 
.
.
.
دلم عاشق شدن میخواهد و 
از عشق مردن ،
دلم از عشق گفتن خواهد و 
با عشق خفتن.
و در صبحی که در راهست ،
دلم با بوسه معشوقه از خواب گران ، 
جستن.
دلم از عشق گفتن را 
همی خواهد.
زمانی ، زندگی با من مدارا مینمود و
یک به یک در های بسته رو به من، 
وا می نمود و
و قلب ویران من احیا مینمود و 
شوره زارانم مصفا مینمود و
با من از من قصه میخواد آسمان 
آن بهترین 
آن مهربان 
آن مقصد هرکاروان 
آن چشمه سار جاودان 
آن سایه اش بر سر امان
اما نمیدانم چرا امروز راهی نیست ؟
چرا امروز راه ما یکسر شده بسته؟ 
چرا پاهای ما خسته 
چرا مرغ سعادت بی خبر از بام جسته
چه شد آخر گناه من ؟
چرا بستست راه من ؟
چرا خشکیده چاه من ؟
چرا حتی ،
در این شامی که در هفت آسمان ، 
ماه ِ همه بدر است ،
چرا سلخ است ، ماه من ؟
مگر آخر چه میخواهم ؟
بگو از سر چه میخواهم ؟
از این دوار گردون ، 
یا از آن داور چه میخواهم ؟
بگو حالا که ماندم خسته تن ،
بی یارو بی یاور ، چه میخواهم. ؟
از این پیمانه ، این ساغر چه میخواهم ؟
بگو با من ، بگو با من . بگو دیگر
بگو دیگر 
که جانم آمده بر سر 
که مرده در دلم باور 
که بی یارم 
که بی یاور.
بگو آخر
دلم خونست و خون در دل 
غریقی یکه در ساحل 
نشسته کشتی روحم کنون در گل 
منم تنها 
منم باطل 
منم سیلاب ناغافل
، منم بی بار و بی حاصل
منم غرقابه ای در گل .....


امیر حسین مقدم..
ساعت 5 بامداد روز دوشنبه گمانم 22 تیر 93
.