مهمان
مرا امروز مهمان کن، به یک دیدار، یک آغوش
به یک فریاد خواب آلو، به عریانی یک تن پوش
مرا امروز مهمان کن، به گیلاسی شراب سیب،
به یک سیگار کوبایی، که گاهی میشود خاموش
مرا امروز مهمان کن، به یک نسکافه یا یک چای،
نشستن توی کافی شاپ، یکی مست و یکی مدهوش
مرا امروز مهمان کن، میان خلوتِ ساحل،
دران عصرِ مِه آلود، آن خیال انگیزِ بازیگوش
مرا مهمان قلبت کن، که نوروز است در قلبت
کمی شیرینی و شوخی، توصحبت کن، دهم من گوش
مرا مهمان رویا کن، از آنهایی که می بینی،
پُر از آسیمه سَر آهو، پُر از آشفته دل خرگوش
مرا در چشم خود جا ده، که جاده سُوی چشم توست
تمام چشم ها جاشد، در آن چشم و درآن آغوش
امیرحسین مقدم
1390
طلب
چیزی که دلم در طلبش بود، نه این بود
رویای من اَر بود، خدایا نه چنین بود
درگوشه ذهنم ، همه دنیا به کف دست
در کنج دلم ، جایگهِ عشق، بَرین بود
بیهوده نظر بر من درویش فکندی،
گویی ز ازل قسمت ما، خشم زمین بود
این طعنه و این گوشه کنایه نه سزام است
سوگند به گردون که سزام آفرین بود
پنداشتم از خود غزلی جای گذارم،
بگذاشتم اما غزلم بسته به زین بود
میتاخت به هر سوی و طرف توسن ایام،
آن راه که میرفت نشانم نه چنین بود
باید کشم افسار زِ این ابلق سرکش
آری زقضا قسمت انگشت، نگین بود
ای مادر پر مهر طبیعت نظری کن،
سوگند به گردون که سزام آفرین بود
امیر حسین مقدم
اُردیبهشت1391
سلام
ای غنچه، گُلِ نهان، سلام بر تو
تا هست دلم بمان، سلام بر تو
ازجانبِ آسمانِ آبی
هنگامِ سحرگهان، سلام بر تو
ای جلوه گهِ کمالِ کامل،
وی چشم و چراغ عاشقان، سلام بر تو
مستور به هر اتم به گیتی،
مستور ولی عیان سلام بر تو
در زمزمهیِ زلالِ این رود
با رقص نسیم همزمان، سلام بر تو
درهشتیِ مستِ طاقِ ابروت
در پیچِ حریرِ گیسوانْ، سلام بر تو
ای غایتِ هر غزل، غزاله،
این نغزْغزلْ بخوانْ، سلام بر تو
امیرحسین مقدم
خرداد 91