گل و بلبل
ای بلبل شیدا چرا با گل مُدارا میکنی؟
بیمهریش میبینی و بزمش خوش آوا میکنی
هرصبحدم دامن کشان، پر میکشی از آشیان،
نازش خریداری به جان، بازش تماشا میکنی
چون آفتابش سَر زنِد، چتری شوی بر بامِ او،
از هُرمِ هورَت باک نی، از عشق غوغا میکنی
بیگانه با هر آشنا، چون آشنا با گُل شدی،
گر آتشت در دل بُوَد، با او تو حاشا میکنی
طوفان بحرت چون رسد، از موج و دریا کو هراس؟
مجنون صفت، فرهادوَش، دل را چو دریا میکنی
گُل بی تو مخمورست ُ بی، امّا نمیگوید به کَس،
با جامی از آوازِ خود، مستش سراپا میکنی
امیر حسین مقدم
پاییز
1390