نسیمِ صبحِ سحر.
نسیمِ صبحِ سحر, ای طراوت باران.
صدای زمزمه ی بی نهایت باران.
نسیمِ صبحِ سحر, ای هوای رمز آلود,
شمیمِ قطره ی شبنم, به هیبت باران.
نسیمِ صبحِ سحر, تازه تر به هر تکرار,
زشوقِ لمسِ تو دارم ارادتِ باران.
هوای تازه ی صبح ای تنفست دلکش,
بوز در این دل ویران, به سنت باران.
ز شب گرفته دلم, شد سحر, نمی آیی ؟
دعای من شده هر لحظه حاجت باران.
صدای بانگ موذن به گوش می آید.
طلب کنم زِ خدا , من زیارت باران.
تمام کِشته ی من, خشک چون بیابان شد.
بیا برای دلم کن, اجابت باران.
عجب سکوت عمیقی, شبانه ها سرکن,
شب و سپیده و صبح و رفاقت باران.
زآب آبی دریا, گشوده ای پر و بال.
به من برس, بچکان, این ریاضت باران.
نسیم صبح سحر, همقبیله ات تنهاست.
بیا که من بشود ما, به قدرت باران.
امیرحسین مقدم " همقبیله ....
سپیده دم شنبه 23 / شهریور / 92