ای یار تو از سوزش آرایه چه نالی
امروز جکر از دم استاد بسوزد
استاد که جوینده دلهای جوان است
مارا به نظر بازی و بیداد بسوزد
آرایه اگر رفت بگو رو به سلامت
بی وزن و قوافی , دل ناشاد بسوزد
رفتم من دلخسته پریروز به نابی
دیدم که دل هرزه استاد بسوزد
تقصیر و هوس بازی خود را به منش داد
افسوس , غزل در کف شیاد بسوزد
حالا تو بگو رفته زکف صنغت ایهام
این اهل قبیله شده ناشاد بسوزد ......
امیر حسین مقدم "هم قبیله
صبح 5شنبه 21 / 6 / 92