بداهه
اندر حکایت کارگاه شعر و ترانه گروه آبادی شعر.
سلام ای دوستان مهربانم.
عزیزانم ، رفیقانم ، کسانم
ببخشیدم اگر تاخیر دارم
عزیزان، عذر ِ برتقصیر دارم
دلم را داده ام در وادی شعر
شدم همراه ِ این آبادی شعر
کمی گفتم زِ آنچه گفت استاد
خدارا شکر این نعمت به من داد
سخن گفتم فراوان از قوانین
به سبک پادشاهان و سلاطین
عروض وقافیه را باز کردم
خیارات سخن را ساز کردم
زآرایه سخن گفتم کما بیش
برای اهل معنا و دراویش
شمردم جملگی من قالب شعر
برای دوستان طالب شعر
حکایت ها ی کهنه باز نو شد
رفیقان ، حق آبادی ، وتو شد !
****
عزیزان آمدم یک بار دیگر
برای خاطر یک کار دیگر
برای گام اول درس ماضی
بگویم ، ای خدایم ، باش راضی
تمام آنچه من دارم ، فداتان
طلب دارم فرازی از دعاتان
اگر یک نکته از من با شما رفت
رضایتمندیم هم تا خدا رفت
مراپس یاوری ، یاران رسانید
دلم را نزد دلداران رسانید
تشکر میکنم ادمین نازم
شدی بانی ، بگو تا من چه سازم
تشکر میکنم از نور دیده ،
حمید نازنین و از سعیده
کمک کردند از جان و دل خویش
به منزل می برند این حاصل خویش
خدایارو نگهدار شما باد
خدا را شکر ، کاین یاران به ما داد
قرار ما بود در روز دیگر
همین نوروز ، نی نوروز دیگر.
در این آبادی شعر مشاهیر
خدایا دست این دلداده ات گیر.
بداهه ای در بامداد روز یکشنبه یازدهم فروردین نودو سه.
و مقدمه ای برای بخش دوم کلاس اصول شاعری .
در گروه پربار آبادی شعر
امیرحسین مقدم
10 / 1 / 93