اشعار ( امیر حسین مقدم )

اشعار ( امیر حسین مقدم )

شعر و ادب پارسی
اشعار ( امیر حسین مقدم )

اشعار ( امیر حسین مقدم )

شعر و ادب پارسی

معشوقه بیا تا خم گیسوت ببینم. ( امیر حسین مقدم )

معشوقه ....
معشوقه بیا تا خم گیسوت ببینم.
بنشینم و هم هى هى و هوهوت ببینم.

معشوقه نشانم بده یک گوشه ى چشمت.
بگذار نشانى هم از ابروت ببینم.

من عاشقم و جلوه عاشق, رخ معشوق.
معشوقه , چه خواهد شد اگر , روت بىینم.

امروز بیا واقعیت را بنویسیم.
وان لحظه که من چهره مهروت ببىنم

هم بند بناگوش و هم ان سینه زر ریز
هم جلوه اى از حسن النگوت ببینم.

هم پست و بلندى که چو مشروب بگیراست.
هم جاى لبم بر لب یاقوت ببینم.

هم ضربه دندان و هم آن بوسه لب گیر 
هم گردن و هم سینه و بازوت ببىنم.

معشوقه عجب شعبده بازى تو به مولا 
بگذار کمى , من کمى از موت ببینم.

 

 امیر حسین مقدم 
 دى ۹۳

 

 

سومین غزل از سه گانه معشوقه :

معشوقه برایم کمکی نازکن امشب
یک گوشه از آن پیرهنت بازکن امشب

معشوقه بیا تا کمی افسانه بخوانیم 
افسانه خود را تو بیا ساز کن امشب

صد حرف نگفته است درآن چشم سیاهت 
معشوقه مرا محرم صدراز کن امشب

یک بوسه بده تا بگشایم پر پرواز
معشوقه مرا طالب پرواز کن امشب

عمرم به سرآمد بخدا بی دل و دلدار
این عمر هدر را زنو آغازکن امشب

من ساز تو ام ، نت به نت آهنگ دل تو
بنواز مرا ، نیت آواز کن امشب

امشب چه شبی میشود ار پیش من آیی
برخیز و نظر جانب شیرازکن امشب


امیرحسین مقدم 
29 / بهمن / 93

 


مـــــــــــــعـــــــشـــــــــو قــــــــــه
غزل پیوسته
بـــــازنویســـــــــــــی جـــــــدیـــد
۵. بهمن . ۹۴
.
.
.
معشوقه بیا تا خم گیسوت ببینم
در خلوت خود ، شور و هیاهوت ببینم

معشوقه نشانم بده یک گوشه ى چشمت
بگذار نشانى هم از ابروت ببینم

رخسار تو دیدار طلوع دوستاره است
معشوقه ، چه خواهد شد اگر ، روت ببینم

یا بند بناگوش و هم آن سینه زر ریز
یا جلوه اى از حـــُـــسن النگوت ببینم

پَس٘ پست و بلندى که پسِ پیرهن توست
بر روی لبت ، جلوه ی یاقوت ببینم

گیرلب شیرینت و آن بوسه ی لب گیر 
بر‌ گردن و بر سینه و بازوت ببینم

معشوقه عجب شعبده باز است دو چشمت 
ازچشم تو من عالم لاهوت ببینم
.
.
ﻣﻌﺸﻮﻗﻪ ﻣﻨﻢ ﻣﺴﺖ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻋﻄﺮ ﺍﻗﺎﻗﯽ
ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﻏﺰﻝ ﻫﺎﯼ ﺩﻝ ﺍﻧﮕﯿﺰ ﻋﺮﺍﻗﯽ

ﻫﻤﺮﻧﮓ ﺧﺰﺍﻥ ، ﻫﻢ ﻧﻔﺲ ﺑﺎﺩ ﺑﻬﺎﺭﯼ
ﻣﻌﺸﻮﻗﻪ ﻣﺮﺍ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﻓﻘﻂ ﯾﺎﺩ ﺗﻮ ﺑﺎﻗﯽ

ﻟﺐ ﺗﺸﻨﻪ ﺍﻡ ﻭ ﭼﺎﺭﻩ ﻓﻘﻂ ﺩﺳﺖ ﻟﺐ ﺗﻮﺳﺖ
ﻣﻦ ﺗﺸﻨﻪ ﯾﮏ ﺑﻮﺳه ام و لعل تو ساقی

تندیس خدایان اساطیر زمـــانی
لب های تو ایوان و دوابروت ، رواقی

ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩﻡ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﻭﺭﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﻤﺎﻧﻢ
درخاطرمن هست ، شکستیم جناقی

ﻣﻌﺸﻮﻗﻪ ﺑﯿﺎ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﯾﮑﯽ ﺷﻮ
ﯾﮏ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺴﺎﺯﯾﻢ ﯾﮑﯽ ﯾﺎ ﺩﻭ ﺍﺗﺎﻗﯽ

ﯾﮏ ﺳﻮ ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﻢ ﻭ بشینیم و بخوابیم 
ﯾﮏ ﺳﻮﯼ ﺩﮔﺮ ﻫﯿﭻ ، ﻣﮕﺮ ﮐﻬﻨﻪ ﺍﺟﺎﻗﯽ

آلام جهان یکطرف و هجر تو یک سو
هر درد تحمل بکنم ، غیر فراقی

ﻣﻌﺸﻮﻗﻪ منم عشق ، بیا شعر بسازیم
ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﻏﺰﻝ ﻫﺎﯼ ﺩﻝ ﺍﻧﮕﯿﺰ ﻋﺮﺍقی
.
.
معشوقه برایم کمکی نازکن امشب
یک تکمه از آن پیرهنت بازکن امشب

معشوقه بیا تا کمی افسانه بخوانیم
افسانه خود را تو بیا ساز کن امشب

صد حرف نگفته است درآن چشم سیاهت
معشوقه مرا محرم صدراز کن امشب

یک بوسه بده تا بگشایم پر پرواز
با بوسه مرا طالب پرواز کن امشب

عمرم به سرآمد بخدا بی دل و دلدار
این عمر هدر را زِ نو آغازکن امشب

من ساز تو ام ، نت به نت آهنگ دل تو
بنواز مرا ، نیت آواز کن امشب

امشب چه شبی میشود ار پیش من آیی
برخیز و نظر جانب شیرازکن امشب


‫‏امیرحسین مقدم‬
دی ماه ۱۳۹۳
بازنویسی
۵. بهمن . ۱۳۹۴