اشعار ( امیر حسین مقدم )

اشعار ( امیر حسین مقدم )

شعر و ادب پارسی
اشعار ( امیر حسین مقدم )

اشعار ( امیر حسین مقدم )

شعر و ادب پارسی

چراغی پشت شیشه میزند تا صبحدم سوسو( امیر حسین مقدم )

 چشم و چراغ ...


چراغی پشت شیشه میزند تا صبحدم سوسو
به امید نگاهت باز میپرسد نگارم ‌کو

غباری تلخ جامانده به روی چرک لامپایش،
نشسته در تمام خانه حتی روی آن جارو

عجب صبری دراین هجران سرد خانمانسوز است
شده همرنگ دندان ، موی من ، پس کی میاید ا‌و

نمی دانم گناه از کیست ؟ از من یا که از بختم
یقینا بی گناهست آن گنه کار کمان ابرو

دلم پر میکشد شاید ببوید باز بویش را
چرا دیگر نمی افشاند عطری آن گل شب بو

ببین صیاد دوران برده آن دُردانه آهو را
خدایا از کجا پیدا کنم یک ضامن آهو ؟

دگر این روزها بی چک ، کسی ضامن نمیگردد
گمانم آخرِ این ماجرا ، افتاده با جادو

زمانی این طرف ها سبز بود و چشمه ها پرآب
تمام چشمه ها خشکید وچشمم شد شبیه جو

چه آمد بر سر آن رازقی های سفید من ؟
چه شد خشکید آن زیبادرخت سبز زردآلو

فقط تصویر او جامانده آن چشمان عاشق کش
همان درمان دردم آن نگاه نوش با دارو

دو دستش جفت و صورت تکیه داده بر سر دستان
نگاهم میکند با ناز، با چشمان خوابالو

فقط چشمان او مانده ، که پشت شیشه ی ذهنم، 
شبیه یک چراغ کهنه ، تنها میزند سوسو


امیرحسین مقدم 
25/ مهر / 93