اشعار ( امیر حسین مقدم )

اشعار ( امیر حسین مقدم )

شعر و ادب پارسی
اشعار ( امیر حسین مقدم )

اشعار ( امیر حسین مقدم )

شعر و ادب پارسی

در سینه دلی بود, چنین بود و چنان کرد. اندوه ( امیر حسین مقدم )


باور نتوان کرد 
مستزاد


در سینه دلی بود, چنین بود و چنان کرد. اندوه به جان کرد
خون گشت و مرا با غم عالم نگران کرد. افسوس که آن کرد

روزی سخن از عقل همیراند که هشدار, پرهیز ز دلدار
روزی دگر افسون شد و مر عقل خزان کرد. وان فتنه چنان کرد

چون با من دیوانه نبودش سر رحمت, آن خسته ز ظلمت
پس گو که چرا با من دلبسته چنان کرد. نیرنگ زمان کرد

دل برد زمن از من دیوانه به یغما، آن مست تمنا،
آخر به من سوخته دل ظلم گران کرد، آن قاتل جان کرد

ما را همه شب تا به سحر وعده همی داد، ای داد ز بیداد،
چون صبح برامد همه ترفند عیان کرد، صد حیله بیان کرد

دیگر بخدا طاقت دوری به سرامد، آن رفته برامد،
باور مکن این قصه که این پیر، جوان کرد، باور نتوان کرد

 

 

 امیر حسین مقدم

23 . 2 . 92