گل من عشق تو را دیدن و چیدن هنر است.
باهمه عشوه گری ، بر تو رسیدن هنر است.
هرچه هم ناز کنی ، ناز کشت باز منم.
نازنین ناز تو طناز کشیدن، هنر است.
دل من تنگ شد و چاره آن روی تو شد.
روی تو دیدن و آن را نگزیدن ، هنر است.
من غرور تو ام ای کبک خرامان ، بخــرام،
سخن عشق ز حرف تو شنیدن، هنر است.
نوگل تازه این باغی و من می دانم،
زان همه غنچه یکی، زان همه چیدن هنر است.
کام من کی بشود از لب تو کامروا ؟.
بوسه ای از لب لعل تو چشیدن، هنر است.
گل مریم ، زِ شمیمت شده ام مست و خراب.
بی می و باده اگر مست شد این تن، هنر است.
امیر حسین مقدم
/ 12 . 8 . 1392