یه حرفی زدم محض رد گم کنی .*
تو اون روز دیدار دوس داشتنی !
یه حرفی زدم تا دلت وا بشه.
واسه دلبری , جا مهیا بشه.
ولی تو نخواستی من و حرفمو.
منو آروزی دوسم داشتنو .
یه حرفی زدم تا بمونی پیشم.
تو با اون نگاهت زدی آتیشم.
عجب اشتباهی تو این قصه بود.
دلت مث بادوم سر بسه بود .
نمیدیدم اون تو چیا میگذشت.
شبات با کیا و کجا میگذشت.
یه حرفی زدم محض رد گم کنی .
تو اون روز تب دار دوس داشتنی !
یه حرفی زدم تا دلت وا بشه .
واسه دلبری جا مهیا بشه .
مهیا شد اما واسه دلبرت .
واسه اونی که بود ، هم بسترت .
زدی مهر رفتن به پیشونی ام .
ندیدی شبای پریشونی ام .
بریدم من از تو دل و دیدمو .
یقین کردی اون شک و تردیدمو .
ببند لعنتی، اون چشاتو ببند .
ببند و تو دل هی به ریشم نخند.
یه حرفی زدم محض رد گم کنی .
تو اون روز دلگیر و دوس داشتنی !
یه حرفی زدم تا دلت وابشه .
واسه دلبری جا مهیا بشه .
امیر حسین مقدم
ساعت 5 /30 بامداد 5شنبه نوزدهم دی