اشعار ( امیر حسین مقدم )

اشعار ( امیر حسین مقدم )

شعر و ادب پارسی
اشعار ( امیر حسین مقدم )

اشعار ( امیر حسین مقدم )

شعر و ادب پارسی

دلم را از قفس آزاد کن ، جان ،( امیر حسین مقدم )

چهار پاره ای چهل پاره ...


دلم را از قفس آزاد کن ، جان ، 
که جانم میل جانان دارد امشب . 
خبر داری از آن دردی که گویا ،
دلم در سینه پنهان دارد امشب.
*
خبر داری که دلگیرم از این شهر . 
از این شهری که با من آشنا بود. 
اگر چه هست اما دیگر آن نیست. 
که روزی بهترین جای دعا بود .
*
دلم میل پریدن دارد اما، 
پر پرواز من ، دیگر شکسته.
ندارم غم که امید وصالت،
به روی شانه هایم نقش بسته.
*
دلم میل پریدن دارد اما ،
به غیر بام تو جایی بلد نیست.
قبولم کن مرا در امتحانت
شبی گفتی تو با این دل ، که رد نیست.
*.
نمیخواهم بمانم دیگر اینجا ،
صدایم میکند دریا گمانم.
نشانم میدهد عکس شبی را ،
که تو مهتاب و من رنگین کمانم.
.
*
پس از هرموج روی ماسه هایش
خطوطی میکشد چون ابروی تو.
شبیه خنده هایت گرم و شیرین
همین ها میکشد من را سوی تو ....

 


امیرحسین مقدم.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.