عزل مثنوی عشق .
عشق ، سلامم به تو و نام عشق.
عشق ، چه کردی که شدم رام عشق.
من که نمیخواستم عاشق شوم .
با چه گناهی شدم اعدام عشق.
مدعی پخته ترین بوده ام ،
وای که امروز شدم خام عشق.
بود زمانی دل من مال من ،
دل شده امروز ، از اندام عشق.
وا قعیت داشت زمانی دلم ،
واقعیت گشت از اوهام عشق.
عشق سلامم به تو و نام تو ،
مست شدم ، مست می و جام تو .
عشق ببین خسته تر از خسته ام .
بال و پرم باش ، که پر بسته ام .
گاه شوی چهره ای از مادرم ،
غایت دلدادگی ام ، باورم.
کهنه صدای تو مرا آشناست.
عشق چو لالایی شب های ماست.
میشنوم شب همه لالای تو ،
کودکیم می شود آوای تو .
گاه تو از چشم پدر میرسی.
با بقلی پُر ، تو ز در میرسی.
عشق ، شوی جَذبه بابای من
آنکه نماند آن مه ناپای من.
عشق عجب معجزه کردی مرا ،
هم تو دوایی و تو دردی مرا .
کودک نوپای تو بودم ، تو عشق.
باز بیا تازه کن این سرنوشت.
گاه شدی دختری از جنس نور،
گاه مرا سایه شدی ، گاه دور.
بانگ و صدای تو چه طناز شد.
دوره دلدادگی آغاز شد.
عشق چه کردی تو که من این شدم.
مومن تو ، کافر هر دین شدم.
دین من از مذهب تو آمده.
درس من از مکتب تو آمده.
مکتب من مکتب مجنون توست .
خون تن من بخدا خون توست.
تیشه فرهاد عصای کلیم.
عشق کلامی زکتاب کریم.
زنده کند عشق ، مسیحا دم است.
علت گندم خوری آدم است.
عشق منم مومن درگاه تو.
زنده شدم من به دم و آه تو.
عشق منم گم شده در زندکی.
راه ندارم مگر این راه تو.
تشنه منم تشنه ترم کاشکی.
تا برسم تشنه سر چاه تو.
نیست در این طاق و رواق سپهر.
هیچ مگر جلوه ای از ماه تو.
جان و روانم ز تو شد ساخته .
خشت من از خاک تو و کاه تو.
عشق تویی صاحب من شاه من .
بنده منم بنده ی درگاه تو.
رحم کن و دور مکن از خودت.
عشق منم یکسره همراه تو.
امیرحسین مقدم .
اول شهریور 93