اشعار ( امیر حسین مقدم )

اشعار ( امیر حسین مقدم )

شعر و ادب پارسی
اشعار ( امیر حسین مقدم )

اشعار ( امیر حسین مقدم )

شعر و ادب پارسی

ای آیینه با من تو بگو ما شدنم را ( امیر حسین مقدم )

 

◄میسوزم و در پیله ی خود، گوشه نشینم
پروانه! بگو رمزِ معّما شدنم را
علی اصغر اسماعیلی : رها    

.....................

ای آیینه با من تو بگو ما شدنم را 
از قطره اشکی ، سوی دریا شدنم را

من خفته به بالین دلم بودم و امروز 
بامن بکنی صحبت برپا شدنم را

ای عشق بگو، راست بگو ، راه کدام است ؟
از صورت ظاهر ، سوی معنا شدنم را

رفتی و مرا در طلب خویش ، رماندی 
هرگز نشنیدی طلب پا شدنم را

من مدعی مدعیان بودم و امروز 
فهمیده ام این علت تنها شدنم را

من شیخ نیم ، پیش نیم ، مانده ی راهم
لب بسته در اندیشه ام ، آوا شدنم را

من را تو رها کردی از این بند ِ تن آزار
برگرد و ببین ، چشمه به صحرا شدنم را


‫‏امیرحسین مقدم‬ 
19 . شهریور . 94

 

 


به نام خدا
✔مادرِ البرز

آیینه! ببین قسمتِ تنها شدنم را
دلتنگِ دل و تنگه ی بینا شدنم را

از فرط جنون، شوق عدم دارم و بنگر
در چینِ دَمَن، ذرّه ی صحرا شدنم را

پس با که بگویم سخنَم؟ سنگ صبورم!
بعد از تو دگر قصّه ی امحا شدنم را

کَز هجر تو خون گشته دلِ شعرِ سیه پوش
چون لاله، ببین سرخ و سویدا شدنم را

مصلوب تحیّر! شده بر دارِ تغافل-
افراشته! دیدی به چلیپا شدنم را؟

در داغِ غمَت، چلچله ها مرثیه خوان اَند
ای صبح! بخوان قصّه ی یلدا شدنم را

گُم گشته ، میان همه ى خاطره ها،یَم
دیر است دگر فرصتِ پیدا شدنم را

تسبیحِ دلم پاره شد و ریخته بر خاک
کو! آه ، کنَد شکوه ی یغما شدنم را؟

اشکم! که کنم پشتِ سدِ بغض، تلاطم
مِیلی ست، تَرَک خوردن و مینا شدنم را

بعد از تو دگر با همه ی شهر، غریبم
تا اشک کند غرق، تماشا شدنم را

چون قاف خمیدَم زِ غمَت، مادرِ البرز
در گور بَرَم ، رغبتِ عنقا شدنم را

◄میسوزم و در پیله ی خود، گوشه نشینم
پروانه! بگو رمزِ معّما شدنم را

قُنداقِ فلک، دست و سراپای مرا بست
سیمرغ! ببین، بی سر و بی پا شدنم را

بعد از تو حبابی به دلِ موجِ سرابم
ای رود! ببین حِصّه ی دریا شدنم را

پاشیده شفق خونِ جگرهـ ـا و خزر سوخت
تا دید و شنید، قصّه ی تنها شدنم را

 

 

علی اصغر اسماعیلی
ع.ا.رهـ ـا

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.