◄میسوزم و در پیله ی خود، گوشه نشینم
پروانه! بگو رمزِ معّما شدنم را
علی اصغر اسماعیلی : رها
.....................
ای آیینه با من تو بگو ما شدنم را
از قطره اشکی ، سوی دریا شدنم را
من خفته به بالین دلم بودم و امروز
بامن بکنی صحبت برپا شدنم را
ای عشق بگو، راست بگو ، راه کدام است ؟
از صورت ظاهر ، سوی معنا شدنم را
رفتی و مرا در طلب خویش ، رماندی
هرگز نشنیدی طلب پا شدنم را
من مدعی مدعیان بودم و امروز
فهمیده ام این علت تنها شدنم را
من شیخ نیم ، پیش نیم ، مانده ی راهم
لب بسته در اندیشه ام ، آوا شدنم را
من را تو رها کردی از این بند ِ تن آزار
برگرد و ببین ، چشمه به صحرا شدنم را
امیرحسین مقدم
19 . شهریور . 94
به نام خدا
✔مادرِ البرز
آیینه! ببین قسمتِ تنها شدنم را
دلتنگِ دل و تنگه ی بینا شدنم را
از فرط جنون، شوق عدم دارم و بنگر
در چینِ دَمَن، ذرّه ی صحرا شدنم را
پس با که بگویم سخنَم؟ سنگ صبورم!
بعد از تو دگر قصّه ی امحا شدنم را
کَز هجر تو خون گشته دلِ شعرِ سیه پوش
چون لاله، ببین سرخ و سویدا شدنم را
مصلوب تحیّر! شده بر دارِ تغافل-
افراشته! دیدی به چلیپا شدنم را؟
در داغِ غمَت، چلچله ها مرثیه خوان اَند
ای صبح! بخوان قصّه ی یلدا شدنم را
گُم گشته ، میان همه ى خاطره ها،یَم
دیر است دگر فرصتِ پیدا شدنم را
تسبیحِ دلم پاره شد و ریخته بر خاک
کو! آه ، کنَد شکوه ی یغما شدنم را؟
اشکم! که کنم پشتِ سدِ بغض، تلاطم
مِیلی ست، تَرَک خوردن و مینا شدنم را
بعد از تو دگر با همه ی شهر، غریبم
تا اشک کند غرق، تماشا شدنم را
چون قاف خمیدَم زِ غمَت، مادرِ البرز
در گور بَرَم ، رغبتِ عنقا شدنم را
◄میسوزم و در پیله ی خود، گوشه نشینم
پروانه! بگو رمزِ معّما شدنم را
قُنداقِ فلک، دست و سراپای مرا بست
سیمرغ! ببین، بی سر و بی پا شدنم را
بعد از تو حبابی به دلِ موجِ سرابم
ای رود! ببین حِصّه ی دریا شدنم را
پاشیده شفق خونِ جگرهـ ـا و خزر سوخت
تا دید و شنید، قصّه ی تنها شدنم را
علی اصغر اسماعیلی
ع.ا.رهـ ـا