امشب شب وصال است ، معشوق گشته واصل
از عشق گشته پیدا ، از عشق دیده حاصل
فانوس راه و بیراه ، دیرآشنای همراه
هم صحبت غم و آه ، حلال هر مسائل
ماه از افق درامد ، آن ماهروی من کو
ماندم در انتظار پایان این فواصل
پایان این فواصل ، آغاز ماجرایی است
کشتی شکسته ای که ، افتاده کنج ساحل
افتاده کنج ساحل ، دور از گزند طوفان
اما غریب و تنها ، گم کرده راه منزل
منزل در انتظار است ، چشم انتظار یاراست
یاری که بیقرار است ، بنشته روی محمل
محمل سبک بران ، هی ، مهتابی بداخشان
یلدا صفت پریشان ، بر گردنت حمایل
هرچند نانجیبان برما طلسم خواندند
هربند و هر طلسمی از بوسه تو باطل
ای ماه روی مه رخ ، تو ماه آسمانی
از سلخ تا به غره ، ای ماه بدر کامل.
امیرحسین مقدم