سوتی ...!
من درخت سوتی ام ! سوتی دهم شش ماه سال.
گاف های بی صدا ، یا گاه ، هم ، پر قیل و قال.
گاه هنگام امور ساده و آسان و سهل ،
یا زمانی وقت انجــام امـورات محـال.
من درخت سوتی ام بارم فقط یک دسته گل.
میدهم بر آب آن را ، گه کدر ، گاهی زلال.
شاخه هایم سوتکی ، با میوه هایی سوت و شوت !
بهترین سوتی که دیدی ! مثل نارنج شمال.
من درخت سوتی ام ، میریزد از من مثل توت.
سوتی نارس ، رسیده ، له شده یا کال کال.
کاشت من را روزگاری ، یک عزیزی بی هدف.
جای من آمد برون یک بچه سوتی، یک خیال.
هرچه گفتم با پدر : باید هرس داری مرا !
گفت : نه جان بابا ، بی تو می یابم زوال.
از سر خودخواهیش ، هرگز نکردم او هرس.
شاخ و برگم پر زسوتی قد کشیده تا محال.
هرچه گفتم تا نمالد برگ های بیخودی
باز مالید و به مادر هم که اینها را بمال.
یک درخت سوتی نارس درامد از زمین ،
در مثل مانند عر عر ، در عمل هم چون مثال.
من درخت سوتی ام ، بار و برم یک دسته گل.
دسته گل را آب دادم ، روز و هفته ، ماه و سال.
امیرحسین مقدم
پ . ن :
البته این من ، منِ نوعی است ها !!!!!
بامداد امروز. گمانم نهم تیر نودوسه