شدن یا نشدن
میشه پرواز نکرد.
میشه پروازو فروخت.
میشه مث نوک انگشتای یخ بسته تنهاییها،
هیچ تلاشی واسه حس شب و آواز نکرد.
میشه پرواز نکرد.
میشه یک پنجره بود.
رو به یک دشت پر از گله و گرگ.
میشه یک پنجره بود،
اما بسته،
بادوتا قفل بزرگ.
میشه پرواز نکرد.
میشه اما پرزد،
*
میشه انگشتای یخ بسته رو با نفس زدن راش انداخت.
میشه حس کرد شب و آوازو،
میشه از پنجره قفلارو شکست،
میشه فهمید پر و پروازو.
میشه خواست .
میشه دید.
میشه شیرینی پروازو چشید.
میشه اما پرزد.
امیر حسین مقدم
3/4/1384