اشعار ( امیر حسین مقدم )

اشعار ( امیر حسین مقدم )

شعر و ادب پارسی
اشعار ( امیر حسین مقدم )

اشعار ( امیر حسین مقدم )

شعر و ادب پارسی

دوباره صبح رسید و دوباره بیدارم ( امیر حسین مقدم )


هذیان 

دوباره صبح رسید و دوباره بیدارم
دوباره تا به سحر، خیره ام به دیوارم

دوباره قصه هر روزه میشود تکرار
شبیه دایره و ماجرای پرگارم

دوباره بی خبرم ظاهرا ز آخر کار،
دوباره تجربه ها میرود ز افکارم

تمام ثانیه هایم شبیه دیروز است،
شبیه ثانیه هایم، شبیه تکرارم

دوباره همدم غم میشوم علیه خودم
دگر به حتم رسیدم که من خودازارم

اگرچه روی سرم سقف خانه پابرجاست
خیال میـــکنـــم انـــگــــار ، زیر آوارم

دوباره مستم و آگاهیم ز مستی نیست
سکندری بروم، دم زنم که هشیارم

نه عاشقم ب تمامی نه فارغم به کمال،
نه زاهدم به درستی نه مست دلدارم

ببین به جای غزل من نوشته ام هذیان
گمان کنم که مریضم .... شدید تب دارم 

 

 

امیر حسین مقدم 
ساعت 5 صبح دوشنبه 25 آذر 1392

 

 

تو از کدام شعر عاشقانه آمدی؟( امیر حسین مقدم )

بداهه
تو ...

تو از کدام شعر عاشقانه آمدی؟
تو از کدام بحر بیکرانه آمدی؟
تو را کدام آسمان ؟ کدام ابر؟
کدام دیده گریه کرد ؟
که قطره قطره از تن ستاره آمدی.
تو از کجای این ترانه آمدی؟
تو از پس کدام شب ،
کدام مه؟
تو از نهایت ستاره آمدی .
تو از کجای این ترانه آمدی؟
تو ماه بی نشان من
تو این من ، تو آن من
تو قدرت بیان من. 
تو شعر من 
کلام من
نهان من ، عیان من
سحر، سحر ، تو صبح جاودان من.
تو آب من ، تو نان من ، تو عشق جاودان من.
تو قدرت بیان من.
تو قظره های ناب اشک عاشقان،
که گریه کرده آسمان ، 
که گریه کرده آسمان.
تو از کجای این ترانه آمدی؟

 

امیر حسین مقدم" همقبیله

واپسین روزهای شهریور 1392

سلام ای ساقی مه روی مه خو( امیر حسین مقدم )

 

بداهه

سلام ای ساقی مه روی مه خو
سلام ای بهترین ای ماه بانو

سلام ای یار دیرین و قدیمی
سلام ای دلنشین یار صمیمی

سلام ای آسمان پر ستاره
سلام ای جلوه ابر بهاره

سلام ای با وقار و با متانت
پری بانو بود دنیا به کامت

سلام ای دیده‌ی پر اشک، ساقی
سلام ای تشنگان را مشک ، ساقی

اگر ساقی تویی ، من مست خواهم
نخواهم عقل، من سرمست خواهم.

 

 

 

 امیر حسین مقدم

غزال من نهایت خیال من حقیقت محال من( امیر حسین مقدم )

غزال من
نهایت خیال من
حقیقت محال من
بیا بخوان تو فال من
خیال من
خیال آشنا کجایی؟
....
نگارمن
قرار من
قرار بی قرار من
بیا بشین کنار من
دراین خزان، بهار من
بهار گلعذار من
خیال من 
خیال آشنا کجایی؟
....
نوای من
نوای بی نوای من
صدای من
صدای ناله های من
به جز تو کس 
نباشد آشنای من
نوای من
خیال آشنا کجایی؟
چرا تو در نظر نیایی؟
.....

 

 امیر حسین مقدم 

مرا دیوانه میخواهی ( امیر حسین مقدم )

 

بداهه


مرا دیوانه میخواهی
بیا زنجیر برپازن

منم مجنون عشق تو 
دل عشقم به دریا زن.

سحر بی تو مرا شام است
بیا شب را فروزان کن

چراغی در شبم هستی
شبم را روز رخشان کن

 

 

امیر حسین مقدم
17 / 7 / 92

من سالک سلک عاشقانم درویش ( امیر حسین مقدم )

من سالک سلک عاشقانم درویش
رهرو به سر کوی مغانم درویش

تو مسلک عاشقان دل سوخته ای
من عاشق این سوختگانم درویش

امیر حسین مقدم 


نگاه پاک تو تنها نگاه بارانی ست.
رسیدن دل عاشق ز راه بارانی ست.

دوچشم سبز تو با من ترانه میخواند،
ترانه عاشق آن اشک و آه بارانی ست.

امیر حسین مقدم 

دلم تنگ و دلم تنگ و دلش سنگ.( امیر حسین مقدم )


دل و دل

دلم تنگ و دلم تنگ و دلش سنگ.
دلش صد ساله داره با دلم جنگ.

دلم آواره پس کوچه ها شد.
دلش پنهان شود, هردم به یک رنگ.

دلم چون قلب آهویی شکسته,
که طفلش را پلنگی برده از چنگ.

دلم لرزان , دلم حیران , دلم خون,
دلم از سوز عشقش گشته آونگ.

دلش سنگ و دلم تنگ و دلش سنگ,
دلم , دیوانه سویش کرده آهنگ.

دلم تنگ و دلش چاقوی خون ریز,
دلش نامهربون, ناخونده فرهنگ.

دلم با زهرخندی منتظر ماند,
دلش ابرو گره زد, چین به آژنگ.

دلم با افتخار از او کند یاد,
دلش ما را شمارد , لکه ای ننگ.

دلش زهر هلاهل, تلخ افیون.
دلم شیرینی و قطاب و بالنگ.

دلم دیوانه شد از معنی عشق,
دلش هشیار تر گشت و دلم منگ.

دلم تنگ و دلم تنگ و دلش سنگ.
دلش صد ساله داره با دلم جنگ.

 

 امیر حسین مقدم  " همقبیله 

 17 / 7 / 92 

یه روز میام با تو میشم همسفر( امیر حسین مقدم )

 

دریای چشمات ...

یه روز میام با تو میشم همسفر
تموم میشه غمای این در ب در

دوسِت دارم قد تموم دنیا
دنیای من تویی ، تویی تو دنیا

نگار من ، فصل زمستون گذشت
فصل جدایی ، غم هجرون گذشت

نگارمن، عشقو تو چشمام ببین
بیا بیا کنارم اینجا بشین

بیا که خوشبختی مارو صدا کرد
دلای مارو باهم آشنا کرد

بیا باهم یه دسته گل بچینیم
کنار هم ، بدون غم بشینیم

بیا برام قصه پرواز بخون
بسه خموشی ، بیا آواز بخون

بیا که تا زمستونم بهار شه
بیا دوباره وقت کاروبارشه

بیا بدون دوست دارم نازنین
عکس خودت رو توی چشمام ببین

دوست دارم من از یه دنیا بیشتر 
از زمینو از آسمونا بیشتر

بیا بزار بوسه زنم لباتو
سرمه کنم من همه خاک پاتو

برات بسازم گل من، آسمون 
قدر دل عاشق من رو بدون

عاشق چشمات شدم و میدونم
یا جون میدم یا کنارت میمونم

با اون چشات که رنگ دریا شده
دل شکسته‌ی منم وا شده

چشمای سبز و چمنی رنگ تو
بیخودی نیس که دارم آهنگ تو

بازم دوباره میرسه فصل ما
بعد جدایی میرسه وصل ما

بازم میام کنارتو نازنین
عکس خودت رو توی چشمام ببین

 


 امیر حسین مقدم " همقبیله 
 17 / 7 / 92 

 

شوریده سرم بابا ، دل تنگی و آغوشت،( امیر حسین مقدم )


این مرثیه را به مادرم که همراه همیشه سختیهای زندگی با
مردی که از رفاه خود میزد ، تا خلق خدا ، در رفاه باشند،
تقدیم میکنم.

 


پس سوگ برای چه ؟ .....

شوریده سرم بابا ، دل تنگی و آغوشت،
آشفته شده روحم، در هجرت خاموشت.

افسرده دلم چندیست ، از دیده چرا رستی.
هرچند که تا دنیاست، در کنج دلم هستی.

اسباب عزا برپاست، در سوگ جگرسوزت،
در شام غریبانت، در ماتم هر روزت.

ایکاش بیندیشم، یک دم به مرام تو،
یک لحظه ببینم من، شان تو ، مقام تو.

ایکاش کنم من درک، آزادی روحت را،
بگشودن هر بندی، آن فتح و فتوحت را.

وقتی که می اندیشم، یادت همه از مردی است،
هرجا که بود نامت، نامی ز جوانمردی است.

در مجلس ختم تو ، حرف همه یکسان است،
بی وقفه هم گویند، او نادره انسان است.

بابا به تو می بالم، تو فخر منی بابا.
در ظلمت این ایام ، تو فجر منی بابا.

امروز یقین دارم، پردیس برای توست.
جنت همه ماوایت، جانها به فدای توست.

امروز یقین دارم ، هم خانه‌ی پاکانی.
منزلگه تو جنان، هم صحبت جانانی.

پس سوگ برای چه ، فردوس مقام توست،
همسایگی پاکان، در شان مرام توست.

پس سوگ برای چه؟ دف می زن و دف میزن
مهمان خدا باباست، شادی کن و کف میزن.

پس سوگ برای چه ؟ سوری همه برپا کن.
اسباب عزا هرگز، بزمی تو محیا کن.

 

 

پس سوگ برای چه ؟ .......


امیر حسین مقدم 
12 / 6 / 1388

آمدی ، باز آمدی ، ای باز ، این تیهو منم ( امیر حسین مقدم )


. تیهو منم .

آمدی ، باز آمدی ، ای باز ، این تیهو منم 
هم کلام و هم قلم، هم یار و هم ، یاهـــــو منم

آمدی تارخنه در ایمان بی بنیان کــــنی
در پی وصلت دوان ، خاکم به سر، آهو منم

آمدی تا خاطراتم را چو گل ، خوشبو کنــی
در تنمای تو هر شب تا سحر، شــب بو منم

آمدی تا با زبان عشق، آوا سر کنی
در خیال وصل تو ، آوازِ های و هو منم

آمدی تا با نگاه مستت افسونم کنی
گرچه از نیرنک تو‌، افسون تر از جادو منم

آمدی تا با دوگیسویت پریشانم کنی
گرچه از روز ازل، مجنون آن گیسو منم

نقش ابرویت کدامین نقش زن، این سان کشید ؟
با کمانی در کمر ، نقـــــــاش آن ابرو منم

مرغ حق هو میکشد ، یا حق و یا هو میکشد
نازنین‌ ، ناز آفرین ، آن مرغک حــق گو منم

من که هستم هم قبیله با تمام اهل عشق
پس چرا محروووم ، از رخسار آن مه رو منم

 

 امیر حسین مقدم 
شنبه . 26 / امرداد / 1392