شب یلداشد و غمگینه مادر
برای اینکه زیر خاکه خواهر
شب یلدا شد و بابا چرا نیست
چرا هجران او ناید به باور
امیر حسین مقدم
با احترام به یاد مردی که هم سنگ تمام ادبیات معاصر ایران ماندگار خواهد ماند
احــــمــــد شــــامــلـو
یه شب بارون/ یه شب مهتاب
**
یه شب بارون * مست و سرگردون .
خسته و حیرون * با دو چشم خون.
مونده سر راه * راه یا که بیراه.
سر دو راهی * خواهی نخواهی.
*
یه شب بارون * چیک چیک نودون.
توی کوچه آب * توی خونه خون
فکر زندگی * سرفکندگی.
فکر روزگار *غصه درمون .
*
یه شب بارون* پی لقمه نون.
از نون خون چکون * بین مردمون.
مردا واسه هم دشنه میکشن. نون از سفره گشنه میکشن.
*
یه شب بارون * ماه آسمون.
مونده پس ابر * بسته افسون.
توی خونه خون * یه شب بارون.
یه شب بارون * توی خونه خون.
*
« یه شب مهتاب »
ماه آسمون * میاد توی خواب
*
« ما رو میبره » « با خودش بیرون »
« اونجا که شبا » « یکه و تنها » .
« تک درخت بید » « شاد و پرامید »
*
روی شاخه هاش * جای میوه هاش * صد تا ستاره.
همه آویزون * به جای بارون.
*
« پیش شهیدا » * « شهیدای شهر»
شهر عاشقون * مرد مهربون
« عمو یادگار»
همیشه بیدار * همیشه بیدار.
« یه شب مهتاب »
*
ماه آسمون * می یاد توی خواب.
بالب خندون * خنده میشونه.
روی لبامون.
*
یه شب ماه می یاد.
یه شب ماه می یاد.
امیرحسین مقدم
1384
در رثای خواهر
*
آتش دل
خدایا جان و تن آتش گرفته.
دل ویران من آتش گرفته.
چنان، گویی که هیمش را کران نیست.
چنین، بر این بدن آتش گرفته.
جگر میسوزدم، حتّا سرابی،
اگر دشت و دَمَن، آتش گرفته.
دل هرکس که دید آن خسته جان را،
زبستر تا کفن، آتش گرفته.
به سر گویی نبودش سر پناهی،
غریب اندر وطن، آتش گرفته.
مپندار این شرار از شوری بخت،
که از نیرنگ، تن، آتش گرفته.
به هر سو بنگرم، غیر از شرر نیست،
که هم سود و ثَمَن، آتش گرفته.
چه جای صحبت از سود و زیان است،
ببین، حتّا سخن، آتش گرفته.
از این زخمی که قلبم خورد از این داغ،
نه جسمم، روح من، آتش گرفته.
امیر حسین مقدم
25 / 5 / 1390
ترانه
*
یه ترانه سهم من بود
*
توی این جنگل آهن، توی این حجم صدا
زیر آسمون خاکی، افق زود انتها
روی این غبار تیره، بین سیل آدما
هرنفر با صد تا غصه، هرکدوم یه دنیا راز،
هر کدوم یه جور سلیقه، هر کدوم یه جور نیاز
*
توی این جنگل آهن، همه بی نام و نشونن
همه گم کرده مسیرن، دنبال یه لقمه نونن
*
توی این جنگل آهن، یه ترانه سهم من بود
*
تو این جنگل کجاش بیتوته کردی؟
تو این جنگل که اسمش شهر ماهاس
میون این همه خونه کدومش،
برای تو پناه تو روز و شبهاس
*
توی این جنگل آهن ............
امیر حسین مقدم
12 / مهر / 1384
آسمان
آسمان بیچاره گویی راز ما را خوانده است.
کاین چنین در کار دیرینش به گِل وامانده است.
میکشد بر سر پتویی، تار و پودش زابر تار،
گویی آب هفت دریا را درو گنجانده است.
میجهاند رعد بی وقفه به سوی شهر ما،
مثل اینکه چندصد بمب هستهای ترکاندهاست
میکشد صیحه چو صور آن جناب پُرمقام،
شخص اسرافیل هم در نَفْخِ صورش ماندهاست
شب که میخوابی به فکر برف فردایی ولی،
آسمان بیچاره بد در کار خود، در ماندهاست
آسمان این های و هوی از بهر رحمت میکنی؟
یا فقط سرما برای ما تو قسمت میکنی؟
میزند بر سینه همچون بیوگانِ غم پرست
میخلد صورت به ناخن، میکَنَد گیسو به دست
میرهاند سوز و سرْما بر سرِ ما روز و شب،
همچو یک یخچال قطبی، با یخی سرد از اَلَست
گوییا جی پی اِسَش گشته خراب این واژگون،
در گمانش، شهر ما قطب است و ما هم یخ پرست
مانده در یادش فقط سرما، بگو برفت چه شد؟
آسمان رحمی که مرغ بختمان از بام جست
گنبد دوّارِ نیلی، از چه رو گشتی کبود؟
راه رحمت را بگو ای آسمان بر ما که بست؟
آسمان این های و هوی از بهر رحمت میکنی؟
یا فقط سرما برای ما تو قسمت میکنی؟
امیر حسین مقدم
بهمن 1390
شمیم
دو گیسوی تو با ما داستان ها زیر سر دارد
لبانت در پسِ هر واژه مفهومی، زِ سَر دارد
اگرچه قصّهات را گفتهام، از قول دل صد بار،
ولی این ماجرا، هر دفعه لطفی تازه تر دارد
حدیث بوی پیراهن شده درگوشم افسانه
برای من شمیم زلف تو عطری دگر دارد
خداودندا زمین و آسمانم را فروزان کن
که خورشید درخشانت به ما هم خوش نظر دارد
اگر قربان کنم جانم، چو اسمعیل در مذبح،
کجا در شکر وصل او سر مویی اثر دارد
به خون دل کنم رنگین تمام واژه هایم را،
اکر بادم خبر آرد که یار عزم سفر دارد
امیر حسین مقدم
1383
تمام خاطراتم را ربودی
به جایش شعر تنهایی سرودی
تمام خاطراتم بی تو گم شد
اگرچه صاحبش تنها تو بودی
امیرحسین مقدم
ترانه
از تو افق صدای پاشنیدم
انگار تموم عاشقارو دیدم
به عاشقا گفتم سلام کجایین
حتمی که همسایه واسه خدایین
آی عاشقا دست منو بگیرین
با چشم دل اشک منو ببینین
آی عاشقا تنهایی خیلی سخته
مث بی آبی واسه درخته
آی عاشقا تنها شدم دوباره
تنهایی میشه منو جا بذاره؟
آی عاشقا تنهایی خیلی سخته
آی عاشقا تنهایی خیلی سخته
امیر حسین مقدم
جان مرا
می سرایم من غزل، یا که غزل جان مرا،
می ستاند دم به دم جان پریشان مرا
می سرایم من غزل ، یا با غزل هم بسترم،
بوسه ای بر لب زند یا خنجری جان مرا
می سرایم من غزل یا می ستاند روح من،
با ردیف و صنعت و ایهام و اوزان مرا
می سرایم من غزل ، آری منم آقای او،
پس چرا پس میزند هر لحظه فرمان مرا
می سرایم من غزل اما غزل جان من است،
بندهاش من، بندیاش من، شوق زندان مرا
از من است این واژه ها ، یا من صنیع واژه هام،
یک جوابی یک نفر بر جان پرسان مرا
امیرحسین مقدم
21 / آذر / 1391
رنگ مهتاب
میخوام امشب آسمونو، بالای سرم ببینم،
توی شرم سرد مهتاب، روی صخرهای بشینم
میخوام امشب با دل پُر، بشینم کنار ساحل،
بکشم رو ماسه خیسا، عکس خالی دو تا دل
میخوام امشب توی آینه، ببینم جنگلو تو مه،
ببینم برگای زردو هیزمای دور کومه
میخوام امشب تو بیابون، گم بشم تنهای تنها،
باچراغ راه شیری، برسم اون ور صحرا
میخوام امشب آسمون شم، آسمون پر ستاره،
برسم به رنگ مهتاب، پشت ابر پاره پاره
امیر حسین مقدم
یکی از شبهای بهار 1386