اشعار ( امیر حسین مقدم )

اشعار ( امیر حسین مقدم )

شعر و ادب پارسی
اشعار ( امیر حسین مقدم )

اشعار ( امیر حسین مقدم )

شعر و ادب پارسی

خداحافظ ای خاطرات نجیب ( امیر حسین مقدم )

 

بداهه


خداحافظ ای خاطرات نجیب
خداحافظ ای طعم زیبای سیب.

خداحافظ ای آبی آسمان.
خداحافظ ای خواهران غریب.

خداحافظ ای جان جانانه ام.
که بی یادتان بی شکفسانه ام.

اگرچه که میلم فقط ماندن است.
بهار آمد و من زمستانه ام.

خداحافظ ای بهترین آرزو.
صدای طپش های پر رنگ و بو.

خداحافظ ای آرزوهای من.
چرا رفتی از آرزویم ، بگو ؟

خداحافظ ای آفتاب بهار 
خداحافظ ای مستی بی خمار

پس از تو چه آید دگر بر سرم.
درین لحظه های بد بی شمار.

خداحافظ ای شرم بی انتها.
خداحافظ ای بهترین ماجرا.

پس از تو نیرزد دگر عاشقی.
پس از تو غریبی کند آشنا.

من از شهر افسانه ها میروم.
نه مستم ، زمیخانه ها میروم.

نه من شمعم و نه تو یک شاخه گل.
از این جمع پروانه ها میروم.

خدا حافظ ای بهترین خاطره .....

 

  امیر حسین مقدم 
بامداد دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۳.

آن دوست که پیمان سر پیمان می بست ( امیر حسین مقدم )

 

آن دوست که پیمان سر پیمان می بست 
خود غافل از آن که عهد که ارزان می بست.

د ر فکر سیاه او نمی آمد باز
هر عهد که بستی چو. یکی جان می بست

 

 امیر حسین مقدم 

 


ای ساغر لاله گون مینو آثار
ای باور وا ژگون مردم آزار

برخیز و بیا ساغر ما خالی ماند
پر کن زشراب ناب عناب انوار


 امیر حسین مقدم

 


مردان زمانه جمله نامرد شدند
بر زخم رفیقشان همه درد شدند

دستان رفیق دست نامردان نیست 
پس این رفقا از چه چنین سر شدند


 امیر حسین مقدم

 

بر هر که محبتی روا داشته ام 
گویی بخودم نیش جفا داشته ام 

هرکس که در او داعیه مردی بود 
نامرد تر از او به کجا داشته ام

 

 امیر حسین مقدم

 

در دولت عشق تو امیریم ، امیر
در گوشه چشم تو اسیریم اسیر

ای حضرت معشوقه منم معشوقت 
در نای نگاه تو نفیریم ، نفیر.

 

 امیر حسین مقدم

 

ای کاش که تو همیشه یارم بودی
من سایه گه و تو سایه سارم بودی

ای کاش که این خط فواصل میرفت
تا اینکه به پاییز ، بهارم بودی

 

 امیر حسین مقدم

 

 

شنیده ام که غزل گفته ای شب پیش ؟ ( امیر حسین مقدم )

بداهه

شنیده ام که غزل گفته ای شب پیش ؟ 
پس ازغزل کمکی خفته ای شب پیش ؟

شنیده ام که غزل یار هرشبت گشته 
شنیده ام که غزل داروی تبت گشته .

شنیده ای که برایت ترانه ای گفتم ؟ 
برای همدم شبها شبانه ای گفتم ؟

نگو نگو که غلط من شنیده ام بانو 
کسی نبودذو فقط من شنیده ام بانو

غزل خودش به تو نزدیک شد صدایت کرد
خودش به شخصه تو را غرق ماجرایت کرد

غزل بگو که دل عاشقش اگر شکند 
شبیه مرگ پرنده اگر که پرشکند

 

 

امیر حسین مقدم
30.4.93.


برو ای سرو روان جان تو و هستی من.( امیر حسین مقدم )

 

 بداهه 

برو ای سرو روان جان تو و هستی من.
برو ای ناب ترین علت سر مستی من

برو ، اما نرو از طالع من ، صبح سحر.
تو به هرجا که روی روح مرا نیز ببر.

.امیر حسین مقدم 

چهارشنبه آخرای خرداد 93 .

 

نسیم صبح سحر میرود زخانه ما .
نمانده غیر شمیمش ، ردی به لانه ما.

ترنم خنکش نیست ، پس کجارفته ؟
ببین چگونه شدم من ، به آشیانه ما.


امیر حسین مقدم 

 چهارشنبه آخرای خرداد ....

شرمنده این مهر مهینم به خدا ( امیر حسین مقدم )

 بداهه 

شرمنده این مهر مهینم به خدا 
دندانه شرمنده و شینم به خدا

ای کاش شود مجال دیدار شما 
تا عرضه کنم که کمترینم به خدا

 

امیر حسین مقدم 

 

 

آهای خورشید خانوم، چشماتو واکن، ( امیر حسین مقدم )

 

 


خورشید خانوم

آهای خورشید خانوم، چشماتو واکن،
ببین ابری نمونده، خوب نگا کن.

تموم غنچه ها چشم انتظارن،
پرستوها پی گل بی قرارن

تویی تنها رفیق سنگ خاره،
تویی خورشید خانوم تنها ستاره

ندیدی کوچ اون مرغای عاشق
یا حتی رستن سرخ شقایق

ندیدی عاشقارو، بی قرارن
از عمق شب، همش فکر کرارن

بیا خورشید خانوم همراه ماباش
بیا همسایه تو شبهای ما باش

بیا چشماتو واکن تک ستاره،
تا باز از آسمونم عشق بباره

 

امیر حسین مقدم

10 بهمن 1381


کوچه ها همه رها از نگاه آسمان ( امیر حسین مقدم )

 


کوچه ها همه رها از نگاه آسمان
رویشان نمی چکید، اشک و آه آسمان

وقت شب دگر نبود، هیچ اثر ز ماهتاب،
پس چه شد خط افق ، در پگاه آسمان.

هیچ از آن چه بود، نیست، از شراره بشر
رنگ زندگی نماند، دل به خواه آسمان.

شب شده چو روز و روز، همچو شب سیاه و تار
زندگی بهانه شد، بهر شب وَ روز، کار

از محبت و وفا یک ترانه دم مزن
بس که خنده آورست، قصه دل و نگار

حرف از عاشقی مگو، عاشقی فسانه شد
قصّه شد فسون عشق، داستان چشم یار.

 

 

 امیر حسین مقدم
شبی بارانی در پلاژ حسینی / نوشهر / 

10 مهر ماه 1388

 

 

عجب شور و شری داری، عسل چَشم،( امیر حسین مقدم )

عسل چشم .

عجب شور و شری داری، عسل چَشم،
چه شور محشری داری ، عسل چَشم.

زلال رود، در چَشم تو جاریست،
روان، چشمِ تَری داری، عسل چَشم

نگاهت در دل آئینه بنشست،
به چَشمت، گوهری داری، عسل چَشم.

از آن گوهر، یکی هم سهم من شد،
که در انگشتری داری ، عسل چشم.

به قلبم تیر مُژگانت نشسته،
به مُژگان، لشگری داری، عسل چشم.

همه صورتگران، مستِ نگاهت، 
عجب صورتگری داری، عسل چشم.

تورا دست طبیعت، از چه گِل ساخت؟
چنین، مُشک‌عنبری داری ، عسل چشم.

سراپای وجودت را گُل آراست.
گل نیلوفری داری عسل چشم.

لبانت غنچه ای از آن گُل سرخ،
که در یک اختری داری ، عسل چشم.

به سینه نو گل نارنج آویخت،
چه نیکو منظری داری ، عسل چشم.

عجب شور و شری داری عسل چَشم، 
چه خوش چشم تری داری عسل چشم.

 

 

امیر حسین مقدم
1 / 12 / 1391

شب است و شب شراب را ، ( امیر حسین مقدم )

 

شب است و شب شراب را ،
به من اشاره میکند

و ماه تا سپیده گاه ،
مرا نظاره میکند

شب است و شور عشق تو ،
تمام آرزوی من 

شب است و بغض رفتنت ،
شکسته در گلوی من . ....

 

 امیر حسین مقدم 

*

کاش میشد بار سفر بست و گذشت ،
از تموم عشقای یک طرفه

اونکه میگف دل به دل راه داره ،
دیونس ، بی خبره ، بی هدفه

آی مسافر نکنه عاشق بشی ،
نیگا کن حال منو درس بگیر

منو با خودت ببر هرجا میری ،
هرجاشد ، جنگل و دریا یا کویر

 

 امیر حسین مقدم 

*
بیا به صرف دوتا قهوه پیش هم باشیم
بیا که دشمن سرسخت درد و غم باشیم

من و تو تشنه عشقیم هردو بی تردید
بیا دراین لب خشکیده ، همچو نم باشیم

همیشه محترمند عاشق و معشوق
چه میشود که به تاریخ ، محترم باشیم

 

 امیر حسین مقدم 

 

می نویسم غزل برای دلم . ( امیر حسین مقدم )

 

ماجرای دلم ....

می نویسم غزل برای دلم .
از تمام نگفته های دلم .

می نویسم زحرف های مگو.
ماجراها و قصه های دلم.

می نویسم از آن زمانه شاد.
شد سراغاز غصه های دلم .

یک غزلواره از جدایی ها،
یک ترانه من از وفای دلم.

یاد آن عاشقی نرفته زدل،
یاد معشوق پرجفای دلم.

قصه عشق نارسیده به کام .
داستان من و خظای دلم.

آن زمانی که دل مقامی داشت.
دلبری یود آشنای دلم .

مینویسم ز اولین دیدار،
دیدن یار ماه سای دلم.

روز های خوش قرار و مدار،
شور دل های جابجای دلم.

لحظه های قدم زدن در باغ،
طعم شیرین پرسه های دلم.

به امید یکی دوتا بوسه،
جمله شد هدیه بوسه های دلم.

ﻏﺼﻪ دارم ، ﺑﻘﺪر ﺟﺎی دﻟﻢ.
ﻏﻤﯽ اﻧﺪازه ﻓﻀﺎی دﻟﻢ.

ﻏﺼﻪ ھﺎﯾﯽ ﺑﻪ رﻧﮏ ﺗﻨﮫﺎﯾﯽ.
رﻧﮓ ﺑﯽ رﻧﮓ ﮔﺮﯾﻪ ھﺎی دﻟﻢ.

ﻏﺼﻪ ھﺎﯾﯽ ﺷﺒﯿﻪ ﯾﮏ ﻗﺼﻪ ،
ﻗﺼﻪ ھﺎﯾﯽ ز ﻏﺼﻪ ھﺎی دﻟﻢ.

ﻗﺼﻪ ھﺎﯾﯽ ھﻤﯿﺸﻪ ﻧﺎﮔﻔﺘﻪ،
ﻣانده در نای بی نوای دﻟﻢ.

ﻗﺼﻪ ھﺎی ﻏﻢ ﻏﺮﯾﺒﯽ ﺧﻮﯾﺶ،
ﻏﻢ ، ھﻤﺎن ﯾﺎر آﺷﻨﺎی دﻟﻢ.

اﯾﻦ ﮐﻤﺎﻧﯽ ﮐﻪ در ﮐﻤﺮ دارم,
ﻧﺒﻮد ﻏﯿﺮ اﻧﺤﻨﺎی دﻟﻢ.

ﺗﺎب اﯾﻦ ﺟﻤﻊ ﭘﺮﻓﺮﯾﺒﻢ ﻧﯿﺴﺖ.
ﮔﺸﺘﻪ ام رھﺮووی ﺑﺮای دﻟﻢ.

ﻣﯿﺮوم ﺑﺎ دﻟﻢ ﺑﻪ دﻟﺪاری
ﭘﯽ دﻟﺪار ﺑﯽ وﻓﺎی دﻟﻢ.

با دلم مینویسم افسانه 
از جفای دلش ، صفای دلم .

ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻢ ﺑﻪ روی ھﺮ ﮔﻠﺒﺮگ،
ھﺮ ﺳﺤﺮ ﮔﺎه، ﻣﺎﺟﺮای دﻟﻢ.

ﻣﯿﺰﻧﻢ ﻣﻦ ﮔﺮه ﺑﻪ ﺳﺒﺰهی ﻋﺸﻖ،
ﺗﺎ ﮔﺸﺎﯾﺪ ﮔﺮه ز ﭘﺎی دﻟﻢ.

ﻣﯽ ﻧﺸﯿﻨﻢ ﺑﻪ زﯾﺮ ﺳﺎﯾﻪ دل,
ﺟﺎن و ﺳﺮ , ﻣﯽ دهم برای دﻟﻢ.

قدر دل را کسی نمیداند،
جز دلم، پس دلم ، فدای دلم.

چشمه ای کو که دست و دل شویم،
تا شود چشمه رهگشای دلم.

من ندارم به غیر دل معشوق،
بخدا گشته دل خدای دلم.

◄« ﺗﺎ ﮐﺠﺎ ﻣﯿﺮﺳﻢ ﺑﻪ آراﻣﺶ؟ »*
« ﻣﯿﺮوم ﮔﺎه، ﭘﺎ ﺑﻪ ﭘﺎی دﻟﻢ.»*►

ﻣﻦ و دل از ﻗﺒﯿﻠﻪی ﻋﺸﻘﯿﻢ.
ﻣﯿﺮوم در ﭘﯽ رﺿﺎی دﻟﻢ. ....

 

 امیر حسین مقدم 

(1392 ﻣﺮداد 14 )
* . این بیت از فرهین رام عزیز است .

◄« ﺗﺎ ﮐﺠﺎ ﻣﯿﺮﺳﻢ ﺑﻪ آراﻣﺶ؟ »*
« ﻣﯿﺮوم ﮔﺎه، ﭘﺎ ﺑﻪ ﭘﺎی دﻟﻢ.»*►